سلام

درویشی درويشي سلسله نعمت‌اللهی نعمت‌الهیه نعمه‌الهی نعمه‌اللهیه نعمت اللهی نعمه الهی نعمت اللهي نعمت‌اللهي نعمه‌اللهي نعمت الهیه نعمه اللهیه سلطانعلیشاهی سلطانعليشاهي سلطان علیشاهی سلطان عليشاهي سلطان‌علیشاهی سلطان‌عليشاهي گنابادی گنابادي گنابادیه گناباديه عرفان تصوف صوفی صوفي صوفیه صوفيه عرفا صوفیان صوفيان درویش قطب اقطاب مزار سلطاني سلطانی mysticism sufism shiism sufism shiah sufism islamic sufism nimatullahi order gunabadi

چهارشنبه

عارفان - اقطاب : تابنده ، سلطانحسین ( رضاعلیشاه ) ، ۱۲۹۳ - ۱۳۷۱

جناب حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه قطب سی و هفتم سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاه گنابادی .
نام ایشان سلطانحسین و ملقب به میرزا فضل الله ؛ فرزند جناب حاج شیخ محمد حسن صالحعلیشاه ، در طلوع آفتاب روز ۲۸ ذیحجه ۱۳۳۲ مطابق ۲۵ آبان ۱۲۹۳ و برابر ۱۷ نوامبر ۱۹۱۴ میلادی - پنج سال پس از شهادت جناب سلطانعلیشاه - از صبیه مرحوم آقای ملا محمد صدالعلماء در خاندان علم و عرفان از طایفه بیچاره در بیدخت گناباد متولد شد . پنج سال اول عمر در زمان حیات و ارشاد جد بزرگوارش جناب نورعلیشاه بود و تحت تعلیم و تربیت مستقیم و عنایت ایشان قرار داشت .

تحصیلات :


پس از یادگیری خواندن و نوشتن ، از سن هفت سالگی مشغول آموختن ادبیات فارسی و عربی نزد پدر بزرگوار و اساتید محلی شد . سپس به فراگیری معانی و بیان پرداخت (۱) . دروس فقه و اصول و فلسفه و منطق و کتب مهم در این علوم مثل « معالم الاصول » و « شرایع » و « شرح لمعه » در فقه و اصول و « شرح منظومه حکمت و منطق » مرحوم حاج ملا هادی سبزواری را در خدمت پدر تعلیم یافت .

ورود در تصوف :
نحوه طلب و تشرف به فقر ایشان چنین است : از سال ۱۳۴۷ قمری قریب به دو سال حضور پدر خود جناب صالحعلیشاه با گریه و زاری اظهار طلب می نمود ولی قبول نمی کردند و حتی یک روز که روی پای وی افتاده و گریه کرد ، جنابش ایشان را کنار زده و ممانعت نمودند . تا اینکه در سفری که آقای حاج شیخ عبدالله حائری رحمتعلیشاه ( شیخ سلسله ) و آقای حاج سید جواد عرفانی معروف به حاجی عمواوغلی همراه ایشان به بیدخت رفتند ، آقای رحمتعلیشاه را شفیع قرار داده ، تقاضا کردند که وساطت کنند . آقای رحمتعلیشاه در جواب گفتند که « بسیار خوب ، ولی باید هرچه می گوییم شما قبول کنید . » وقتی جناب صالحعلیشاه بیرون آمدند ، روی پای ایشان افتاده مجددا تقاضای تشرف نمود ، ولی آنجناب نپذیرفته گفتند : بنشینید . آقای رحمتعلیشاه نیز گفتند : بروید بنشینید . اما ایشان به همین حال اصرار باقی ماند ، تا اینکه جناب صالحعلیشاه پای خود را کشیده و ایشان را کنار زدند . آقای رحمتعلیشاه پس از خاتمه ماجرا به ایشان گفتند : شما که قرار بود حرف من را گوش کنید و وقتی گفتم بلند شوید ، باید بلند می شدید و فعلا من هم وساطت نمی کنم . آن روز که سه شنبه بود گذشت و روز بعد که جناب صالحعلیشاه به حمام می رفتند ، به حاج سید جواد عرفانی که قرار بود در حمام در خدمت جناب صالحعیشاه باشد گفت شما واسطه شوید ، شاید قبول کنند . وی نیز در حمام موضوع را با ایشان در میان گذاشته بود و بالاخره ایشان راضی شده و گفته بودند : بروید با آقای حاج شیخ ( رحمتعلیشاه ) مذاکره کنید و تاریخ را ایشان معلوم کنند . دیگران که در آنجا حاضر بودند از این خبر خوشحال شده و روز جمعه را پیشنهاد کردند ، اما آقای رحمتعلیشاه گفتند : روز جمعه دیر است و بهتر است فردا که شب جمعه است ، مشرف شود . بدین ترتیب ایشان در شب جمعه ۱۰ ربیع الثانی ۱۳۴۹ برابر ۱۳ شهریور ۱۳۰۹ به دلالت آقای حاج ملا عبدالله صدرالاشراف و در حضور آقای حاج شیخ عبدالله حائری رحمتعلیشاه به دست جناب صالحعلیشاه توبه کرده و رسما وارد سلوک الی الله گردید .

چون اساتید محلی ، روحیه تحقیق و فراگیری علم را در ایشان اقناع نمی کردند ، در سال ۱۳۱۰ شمسی ( ۱۳۵۱ قمری ) به دستور جناب صالحعلیشاه برای تکمیل تحصیلات به اصفهان که در آن ایام مجمع اساتید علوم عقلی و نقلی بود سفر کرد . خود جناب صالحعلیشاه نیز چند سالی در اصفهان تحصیل علوم دینی کرده و اطلاع کافی از آن شهر و مدارس و محافل علمیش داشتند و حتی توصیه به استفاده بیشتر از بعضی حضرات علما که قبلا خودشان آشنایی داشتند می کردند .
در اصفهان در مدرسه صدر که از مدارس مهم علوم دینی در آن دوران بود و جناب صالحعلیشاه نیز در دوران تحصیل در همانجا ساکن بودند ، ساکن شد . البته پدر بزرگوارشان آنی از تربیت ایشان غافل نبوده و طی مکاتباتی (۲) دستورات لازم در کیفیت سلوک الی الله و نحوه معاشرت با مردم خصوصا آقایان علما را به ایشان ابلاغ می کردند و ایشان نیز هر روز یکبار گزارشی از وضع خود خدمت ایشان ارسال می داشت . (۳)
در این دوران در علوم عقلی کتاب « الاشارات و التنبیهات » ابن سینا را که مشهورترین کتاب در حکمت مشاء است نزد مرحوم آقای شیخ محمد حکیم خراسانی گنابادی (۴) ، کتاب جامع و مشکل « اسفار » ملاصدرای شیرازی را نزد آقا شیخ محمود مفید ؛ در علوم نقلی و درس خارج فقه و اصول « شرح مکاسب » را نزد آیت الله حاج آقا رحیم ارباب و « فرائد الاصول » را نزد مرحوم آیت الله سید مرتضی خراسانی معروف به جارچی ، « کفایه الاصول » را نزد مرحوم آیت الله سید محمد نجف آبادی ، همچنین « قوانین » را نزد مرحوم حکیم خراسانی گنابادی و غیرهم آموخت . در عرفان نظری نیز « فصوص الحکم » شیخ اکبر محی الدین بن عربی را نزد مرحوم آقا شیخ اسدالله ایزدگشسب (۵) تلمذ نمود . غیر از علوم مذکور ، هیات و ریاضیات و طب سنتی و علوم غریبه را نیز در آنجا نزد اساتید فن و بعضا مرحوم ایزدگشسب فراگرفت . حتی یکی از دوستان و معاشرین ایشان در آن دوره که بعدا طبیب متخصصی در اصفهان شدند ، نقل کرده اند که ایشان به وی برخی مقدمات علوم دینی را آموخته و در عوض وی مقدمات زبان فرانسه به ایشان درس می داده است .
همچنین در اصفهان موفق به اخذ اجازه روایت از آقایان آیت الله حاج سید مهدی درچه ای و آیت الله حاج شیخ محمد رضا مسجد شاهی اصفهانی و آیت الله حاج سید محمد نجف آبادی اصفهانی شدند که متن اجازاتشان موجود است و حضرات آقایان فضل و کمال علمی و مراتب تقوی و ورع ایشان را می ستودند .
تحصیل ایشان در اصفهان حدود پنج سال طول کشید و در این مدت وظایف دینی و تهذیب نفس و دستورات طریقتی از قبیل تهجد و بیداری شب و گرفتن روزه های مستحب را بر همه چیز مقدم می داشت .
سرانجام چون از آموختن علوم حوزوی سیراب شد به تهران آمد . در ابتدا در حجره ای در مدرسه سپهسالار ( شهید مطهری فعلی ) ساکن و وارد دانشکده معقول و منقول شد و همزمان در دانشسرای عالی نیز مشغول تحصیل گردید .
مزیت تحصیلات دانشگاهی برای ایشان این بود که در آن زمان علوم جدید غربی در حال نفوذ کامل در ایران و سایر کشورهای اسلامی بود و طبعا جذابیتی خاص برای عده ای که ایران را در مقایسه با کشورهای غربی عقب مانده می دانستند داشت که معتقد بودند راه نجات کنار گذاشتن دین و رو به غرب کردن است . ایشان که در دوره چنین بحرانی به سر می برد ، کاملا آگاه بود که در مقام یک عارف و عالم مسلمان باید عالم به زمانه بود تا بتوان سخن غیر را فهمید و از اسلام و عرفان و معنویت آن در مقابل هجومی که تمدن غربی بر فرهنگ و تمدن اسلامی ممکن بود وارد آورد ، دفاع کرد . از طرف دیگر گروهی از بزرگان مسلمان که متوجه قدرت تهاجمی و ماهیت تمدن غربی و علوم جدید نبودند ، باید متذکر این معنی می شدند که نمی توان چشم و گوش بسته و با ناآگاهی در مقابل وضعیت جدید جهان رفتار کرد و سر در لاک خود فرو برد . (۶) بنابر این بهتر این بود که وارد دانشگاه و تحصیلات دانشگاهی شود که مرکز علوم و تمدن جدید بود .
دانشکده معقول و منقول در حقیقت حد واسط میان حوزه و دانشگاه و دانشسرای عالی مرکز تعلیم علوم جدید بود ، بنابر این ایشان در هر دو مشغول به تحصیل شد . در دانشکده معقول و منقول نزد اساتید محترم آقایان حاج سید محمد کاظم عصار و حاج سید محمد مشکوه و حاج میرزا مهدی آشتیانی و در دانشسرای عالی نزد اساتید مشهور آن زمان دوره لیسانس را به پایان برد و در سال ۱۳۱۸ شمسی با درجه عالی فارغ التحصیل شد . رساله پایان نامه دانشکده معقول و منقول ایشان در موضوع « سیر تکاملی و حرکت جوهریه » و رساله پایان نامه دانشسرای عالی را تحت عنوان « فلسفه فلوطین : رئیس افلاطونیان اخیر » نوشتند که هر دو ، مورد تحسین و تمجید اساتید قرار گرفت و با درجه عالی تصویب شد .
ایشان پنج سال در تهران به تحصیلات دانشگاهی گذراند . در این ایام ازدواج کرده و ضمن اشتغال به امور علمی به منظور کسب معاش به تدریس نیز می پرداخت .

سفرها و ملاقات با علمای اعلام :


پس از اتمام تحصیلات و سکونت چند ساله در تهران در سال ۱۳۲۱ ( ۱۳۶۱ قمری ) با امر جناب صالحعلیشاه همراه با خانواده به بیدخت بازگشت و تحت تربیت مستقیم سلوکی ایشان قرار گرفت . از آن پس همیشه در خدمت والد صوری و معنوی و راهنما و دلیل راه خویش بود و لحظه ای دست از متابعت بر نمی داشت تا تعلیم عشق و عرفان یابد .

پس از چندی شور و شوق زیارت قبور متبرکه ائمه اطهار و تحقیق و سیر آفاق و انفس که از صفات خاصه ایشان بود ، ایشان را بر آن داشت که با اجازه جناب صالحعلیشاه راهی اولین سفر خارج از کشور شود و تحقیق در ملل و نحل کند .
در ۹ دی ماه ۱۳۲۴ ( ۲۴ محرم ۱۳۶۵ ) به همراه عده ای سفری به عتبات عالیات نموده ، به زیارت مرقد مطهره ائمه اطهار (ع) مشرف گردید . ضمنا به ملاقات حضرات علمای اعلام و مراجع تقلید آیت الله سید هبه الدین شهرستانی ، آیت الله حاج آقا حسین قمی ، آیت الله حاج شیخ عبدالکریم زنجانی ، آیت الله حاج شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء ، آیت الله حاج سید محسن حکیم ، حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی و آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی موفق شد و مورد احترام آنان قرار گرفت . سپس برای زیارت اماکن مقدسه و دیدن مراکز علمی و دینی و سیاحتی به سوریه ، لبنان ، مصر ، فلسطین رفت و از راه بصره به ایران مراجعت کرد و در ۲۸ اسفند ۱۳۲۴ ( ۱۴ ربیع الثانی ۱۳۶۵ ) وارد تهران شد و پس از توفق کوتاهی به گناباد بازگشت . (۷)

دریافت اجازه دستگیری و ارشاد :
پس از استقرار کامل در بیدخت و طی کردن مراتب سلوک ، از طرف جناب صالحعلیشاه فرمان اجازه اقامه جماعت و تعلیم اوراد و اذکار لسانی به تاریخ ۱۵ شعبان ۱۳۶۹ و در تاریخ ۱۱ ذیقعده همان سال اجازه دستگیری طالبان طریق هدی و تلقین ذکر و فکر و هدایت سالکان با لقب « رضاعلی » برای ایشان صادر شد .

سه روز پس از صدور اجازه دستگیری ، به امر جناب صالحعلیشاه به قصد تشرف به حج و طواف خانه خدا عازم مکه شدند . (۸) این سفر در ۵ شهریور ۱۳۲۹ ( ۱۳ ذیقعده ۱۳۶۹ ) آغاز شد . در این سفر ایشان طبق سیره مرضیه خود علاوه بر سیر آفاق و انجام عمل واجب حج ، سیر انفس و ملاقات با بزرگان دین و علما نیز می کردند . و طبق دستور جناب صالحعلیشاه موفق به سه روز اعتکاف در مسجد الحرام شدند . پس از انجام مناسک حج و زیارت روضه نبوی و قبور متبرکه بقیع و سایر مقابر ، به سوریه و لبنان و مصر و اردن و فلسطین رفتند و پس از تشرف به بیت المقدس و سایر اماکن مقدسه و ملاقات با علما و بزرگان به سوی عراق حرکت کردند . در عراق موفق به زیارت عتبات مقدسه و ملاقات با مراجع تقلید ، آیت الله حاج شیخ عبدالکریم زنجانی ، آیت الله آل کاشف الغطاء ، آیت الله آقا سید محمود شاهرودی و آیت الله میرزا عبدالهادی شیرازی شدند .
در نجف اشرف طی اجازه نامه مورخه ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۷۰ پس از امتحان و پرسش بعضی مسائل غامض فقهی و اصولی از طرف آیت الله آل کاشف الغطاء موفق به اخذ درجه اجتهاد شدند .
در بازگشت به ایران هم در قم آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی به ملاقات ایشان آمدند و ایشان نیز به بازدید معظم له رفتند و از کتابخانه بزرگشان دیدن کردند . سپس به ملاقات علمای اعلام آیت الله فیض ، آیت الله صدر اصفهانی و آیت الله خوانساری رفتند و مورد لطف ایشان قرار گرفتند . این سفر در ۲۵ بهمن ۱۳۲۹ ( ۷ جمادی الاولی ۱۳۷۰ ) با بازگشت به بیدخت ختم شد .

پس از آن جناب صالحعیشاه با مشاهده کمالات صوری و معنوی ایشان برخی از امور و وظایف فقری از جمله پاسخ به بعضی مراسلات را بتدریج به ایشان محول نمودند .

در اسفند سال ۱۳۳۲ ( رجب ۱۳۷۳ ) عوارض پروستات در جناب صالحعلیشاه پیدا شده و شدت یافت ، که برای مداوا ابتدا به تربت حیدریه و سپس به سفارش پزشکان به تهران رفتند . در تهران نیز پزشکان و دوستان اصرار کردند که برای معالجه به خارج مسافرت کنند ، ولی راضی نمی شدند . ولی بالاخره در ۲۶ فروردین ۱۳۳۳ ( ۱۱ شعبان ۱۳۷۳ ) به طرف ژنو حرکت کردند . (۹) در این سفر جناب رضاعلیشاه به خواهش خود در همان بیمارستان محل معالجه جناب صالحعلیشاه سکونت داشتند . در این مدت که به دلیل مدت معالجه طولانی شد ، به دستور جناب صالحعلیشاه بازدیدهای مذهبی را انجام می دادند . مثل بازدید از وان نوتن کنسول هلند که از روسای سلسله چشتیه و برای عیادت ایشان آمده بود ، یا شیخ مصطفی رئیس سلسله شاذلیه در پاریس که اظهار طلب نیز می کرد . این سفر پس از سه ماه در ۱۳ تیر ۱۳۳۳ ( ۳ ذیقعده ۱۳۷۳ ) با مراجعت به تهران به پایان رسید .
به دلیل اشتیاق جناب صالحعلیشاه به زیارت عتبات عالیات ، پس از چند ماه توفق در خدمت ایشان برای زیارت عتبات حرکت کرده و پس از آن سفر را به سوی سوریه و لبنان ادامه دادند و به ایران بازگشتند .
در ۲۲ شهریور ۱۳۳۶ ( ۱۸ صفر ۱۳۷۷ ) ایشان در پی خواهش های مکرر آقای حاج ابوالفضل حاذقی از برادران ایمانی که نماینده فرهنگی ایران در افغانستان بود ، عازم افغانستان و سپس پاکستان شدند و قصد هندوستان نیز داشتند ولی میسر نشد و در ۱۹ آبان ۱۳۳۶ ( ۱۷ ربیع الثانی ۱۳۷۷ ) به ایران مراجعت کردند . (۱۰)
در ۱۳۳۹ ( ۱۳۸۰ قمری ) جناب صالحعلیشاه برای انجام عمره مفرده عازم مکه شدند و ایشان همراه چند نفر دیگر از فقرای نزدیک در خدمت وی بودند . در آنجا با آقای شیخ العراقین بیات و آقای حاج میرزا عبدالله سعید تهرانی که از علمای مهم و معروف بودند ، ملاقات کردند . در ۲۷ رجب نیز در مدینه با آقای حاج شیخ بهاء الدین نوری از علمای جلیل تهران ملاقات کردند . پس از آن به اردن و از اردن به عتبات مشرف شدند . در کاظمین آیت الله آقای شیخ محمد خالصی به دیدن ایشان آمده بسیار محبت کردند و جناب صالحعلیشاه نیز به اتفاق جناب رضاعلیشاه به بازدید معظم له رفتند . در نجف هم با آیت الله سید محسن حکیم و آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی ملاقات کرده مورد احترام قرار گرفتند .
در سال ۱۳۴۲ ( ۱۳۸۲ قمری ) نیز با اجازه جناب صالحعلیشاه به مکه معظمه برای حج تمتع مشرف شدند و پس از زیارت روضه نبوی و ائمه اطهار (ع) بقیع و حرم حضرت زینت (س) در دمشق و رفتن به اردن و بیروت ، در محرم ۱۳۸۳ به تهران مراجعت کردند .
همچنین در سفر اردیبهشت ۱۳۴۴ ( محرم ۱۳۸۵ ) جناب صالحعلیشاه به زیارت عتبات مقدسه عراق همراه ایشان بوده و در آنجا در مراسم عزاداری خامس آل عبا شرکت کردند .

از اوایل سال ۱۳۴۵ شمسی جناب صالحعلیشاه غالبا کسالت داشتند و وضع جسمانی ایشان رو به ضعف بود و سرانجام در ساعت سه و نیم پس از نیمه شب پنجشنبه ۹ ربیع الثانی ۱۳۸۶ مطابق ۶ مرداد ۱۳۴۵ و برابر ۲۸ ژوئیه ۱۹۶۶ رحلت کردند .
در دومین شب رحلت جناب صالحعلیشاه فرمان جانشینی جناب حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه که در ذیقعده ۱۳۷۹ نوشته شده بود ، خوانده شد و ایشان عهده دار مسند ارشاد و قطبیت سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی شدند .

سکونت در تهران :


جنابش در ۱۸ اسفند ۱۳۵۷ بر اثر شدت بیماری قلبی که از مدت ها قبل ایشان را رنج می داد ، ابتدا به طرف مشهد حرکت کرده و بعد از چند روز عازم تهران شدند و چند ماه در تهران سکونت کردند . در این مدت ضمن معالجه برای ملاقات مراجع تقلید و حضرات آیات عظام به قم مشرف شدند و با امام خمینی نیز دیدار کردند . در آن ملاقات مذاکراتی درباره انقلاب انجام شد و حضرت امام اظهار لطف و تایید کامل نسبت به معظم له و طریقه ایشان نمودند . در ادامه معالجات در ۲۸ مهر ۱۳۵۸ به اروپا تشریف بردند . (۱۱) و در انتهای سفر نیز موفق به زیارت خانه خدا شدند . سپس از آنجا به منظور دیدار فقرای ساکن هند و قبور متبرکه آنجا (۱۲) و همچنین معالجه به طریق طب سنتی که اعتقاد کامل به آن داشتند ، به هندوستان رفتند و در ۳۰ اسفند ۱۳۵۸ به تهران بازگشتند . این سفر تقریبا پنج ماه به طول کشید .
سکونت ایشان در تهران که در ابتدا قرار بود موقتی باشد ، به موجب مشکلاتی از قبیل بیماری و تشخیص اطبا مبنی بر خطرناک بودن بیماری ایشان و اینکه باید تحت نظارت دائمی اطبا باشند ، و همچنین تقاضاهای مکرر برادران تهرانی و بستگانشان که در تهران سکونت داشتند به استقرار دائمی مبدل شد و قریب ۱۴ سال در غربت از مسکن مالوف خویش بیدخت ، که به دنبال پدر بزرگوار آنجا را آباد کرده و دارالارشاد ایشان بود و مزار سلطانی که همچون پدر بزرگوارشان خود را مفتخر به خدمت در آنجا می دانستند ، به سر بردند و در تهران سکونت گزیدند . ولی در این سال ها نیز تقریبا به همان سنت دیرینه خود در بیدخت رفتار می کردند . به این نحو که ثلث آخر شب را بیدار و به راز و نیاز به درگاه بی نیاز و قرائت قرآن می پرداختند . و سپس صبحانه مختصری میل می کردند و پس از عبادت سحری همه روزه اول وقت در منزل شخصی به ملاقات با اخوان و دوستان و سایر مراجعین و پاسخگویی سوالات و رفع مشکلات و حاجات آنان مشغول بودند .
بعد از ملاقات عمومی روزانه ، اوقات را به مکاتبات و پاسخ نامه های فراوان و گاه دید و بازدید برادان و دوستان و رسیدگی به احوال برادرانی که به علت ناتوانی امکان شرکت در مجالس فقری را نداشتند و یا آشنایانی که مبتلا به کسالت و یا گرفتاری های دیگر شده بودند مصروف داشته و غالبا دستورات لازم برای رسیدگی به احوالشان می دادند و دلجویی می کردند . بعد از ظهر هم اندکی استراحت فرموده به ادامه مکاتبات و دید و بازدید و یا مطالعه و تحقیق علمی می پرداختند .
شب های دوشنبه و جمعه و صبح های جمعه نیز در مجلس فقری واقع در حسینیه حائری و پس از تجدید بنای حسینیه امیرسلیمانی ، در آنجا حضور می یافتند . در مراسم دینی اعم از ایام عزاداری محرم و صفر و ایام شهادت حضرت علی بن ابی طالب (ع) و یا اعیاد دینی و مذاهبی در مجالس منعقده حضور می یافتند و بیاناتی می کردند . شب های جمعه کتاب « صالحیه » تالیف جناب نورعلیشاه را تفسیر می کردند . در سایر مجالس فقری نیز گاه به تناسب بیاناتی می نمودند . صبح های جمعه هم تا قبل از شدت کسالت جسمانی - در دو سال آخر حیات - به حرم مطهر حضرت عبدالعظیم مشرف و سپس به زیارت مقبره متبرکه جناب سعادتعلیشاه و نورعلیشاه گنابادی در صحن امامزاده حمزه (۱۳) حاضر و پس از مجلس روضه خوانی و مناجات برای شرکت در مجلس صبح جمعه عازم می شدند .
در خلال ایام اقامت در تهران بنابر تقاضای فقرای شهرستان ها و خارج از کشور ، سفرهای متعددی کردند و تا اواخر حیات حتی با ضعف کامل جسمانی ، مشکلات سفر را به جان می خریدند تا به خواهش و اشتیاق زیارت برادران ایمانی اجابت کنند .

رحلت :


جناب رضاعلیشاه در چند سال آخر حیات صوری دچار ضعف بنیه شدید گشته و از بیماری های مختلفی که برخی از آنها مزمن شده و از کودکی مبتلا بودند ، رنج می بردند ولی عموما با روی خوش و چهره بشاش با اشخاص روبرو می شدند و حاضر نبودند خواهش پزشکان و دوستان را مبنی بر اینکه مدت زمانی استراحت کرده و با تعطیل کردن رسیدگی به امور فقرا برای استراحت به نقطه ای بروند ، بپذیرند . حتی در اوقاتی که مقارن با موشک باران تهران بود باز هم اصرار دوستان را مبنی بر ترک تهران و سکونت موقتی در جایی امن را نپذیرفتند .
آن بزرگوار در این ایام غالبا کسالت داشتند و دیگر هیچگاه وضع جسمانیشان به حالت سابق بازنگشت . لذا بر اثر تشدید بیماری قلبی یکبار در سال ۱۳۶۹ و بار دیگر در سال ۱۳۷۰ در بیمارستان بستری شدند و غالبا ضعیف و مریض بودند ، ولی به روی خود نمی آوردند و حتی مجبور شدند عصا که هیچگاه دوست نداشتند از آن استفاده کنند ، به دست گیرند . ولی به محض اندکی بهبودی در اجتماع فقرا شرکت کرده و برای دیدن آنان مسافرت می نمودند .
از اواخر سال ۱۳۷۰ و از اوایل ۱۳۷۱ شمسی وضع ایشان چنان شده بود که گویی دیگر تعلقی به حیات مادی ندارند . رفتار و گفتارشان حاکی از رحلت قریب الوقوع ایشان بود و گاه به ایما و اشاره به دیگران نیز خبر می دادند . مثلا پس از ماه مبارک سال ۱۴۱۲ قمری وقتی مسوول وصول فطریه صورت مربوطه را حضورشان تقدیم و عرض کرد بقیه صورت حساب را بعدا تقدیم می کنم ، ایشان فرمودند : « این آخرین فطریه ای است که از شما می گیرم ، از من دیگر گذشت ؛ بعد از من هر که باشد خودش از شما خواهد گرفت . »‌ در صبح آخرین جمعه ای هم که قبل از اتمام سال ۱۳۷۰ به زیارت حضرت عبدالعظیم رفتند در بقعه متبرکه سعادتیه نوریه به حالت خداحافظی خطاب به حاضرین گفتند : در حیات و مماتم به یاد من باشید . سپس فرمودند : بعد از من دیگری است به او رجوع کنید . در مراسم سال نو ۱۳۷۱ شمسی نیز در ضمن بیانات خویش بر اثر ناگواری حوادث پیش آمده در آن سال چند بار تکرار کردند که : « ای سال برنگردی ، صد سال برنگردی . » و سپس این بیت را خواندند : اگر جستم از دست این تیرزن / من و کنج ویرانه و پیرزن
معظم له در روز شنبه دوم خرداد ۱۳۷۱ برابر ۲۰ ذیقعده ۱۴۱۲ همراه با چند تن از اعضای خانواده و دوستان به قصد خداحافظی ابدی از عده ای از فقرای داخل و خارج از کشور عازم دوبی شدند و پس از حدود ده روز توقف به شیراز رفتند و از طریق اصفهان و قم در ۲۴ خرداد به تهران بازگشتند . در این سفر نیز با کنایه و اشاره از دوستان خویش خداحافظی کردند ، از جمله به یکی از آقایان اطبای متخصص که از دوستان قدیمی ایشان بود ، فرمودند : « ما باید برویم و برای همیشه خداحافظ . » در بازگشت از این سفر حالت قطع علاقه به حیات صوری در ایشان بیش از پیش شد ، به نحوی که دیگر کاملا در گفتار و کردارشان واضح بود . کمتر سخن می گفتند و بیشتر متمایل به سکوت بودند و در خلوت به سر می بردند و توجهی به آنچه در اطرافشان می گذشت نداشتند .
در این اوقات در خاتمه مراسم عزاداری ایام محرم به حسینیه تشریف آوردند و ضمن یکی سخنرانی پانزده دقیقه ای با تشکر از خدمه و آقایان وعاظ از آنان خداحافظی کردند . در روز اربعین نیز که مراسم عزاداری در خانه شخصی ایشان برگزار شد ، ساکت و بسیار ضعیف بودند ، غالبا به نقطه ای خیره می شدند ، گویی اصلا توجهی به امور پیرامون خود ندارند و با حرکات چشم و تکان دادن سر با حاضرین مواجه می شدند . به نحوی که واعظ محترم مجلس در انتهای روضه اظهار داشت که تا کنون ایشان را چنین بدحال ندیده است . و همگی از رفتار عجیبشان متحیر بودند . گویی در دنیا نیستند و مشتاق اند که هرچه زودتر پرواز به کوی دوست کنند .
وضع ناگوار ایشان به همین ترتیب وخیم تر می شد تا اینکه در بعد از ظهر روز پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۷۱ بر اثر وخامت احوال ، آن بزرگوار را در بیمارستان بستری کرده و پس از معایناتی به بخش مراقبت های ویژه قلبی منتقل نمودند . در حالی که دفعات قبل برای رفتن به بیمارستان مخالفت می کردند ، این بار بالاخره تسلیم پزشکان شدند . بستری شدن ایشان در بیمارستان حدود سیزده روز طول کشید .
در دو روز آخر بیمارستان ، ایشان از انجام معالجات پزشکی سرباز می زدند و می گفتند لزومی ندارد ، ما رفتنی هستیم . بدین ترتیب جناب رضاعلیشاه در سحرگاه روز ۱۸ شهریور ۱۳۷۱ مطابق ۱۱ ربیع الاول ۱۴۱۳ و برابر ۹ سپتامبر ۱۹۹۲ پس از خواندن نماز صبح در حدود ساعت شش و پانزده دقیقه دعوت حق را لبیک گفتند .
بعد از ظهر همان روز جناب محبوبعلیشاه با همراهان به سوی بیدخت گناباد حرکت کردند . بدن ایشان پس از دادن طواف گرد حرم مطهر رضوی (ع) در مشهد ، بنا به وصیت خودشان در مزار سلطانی بیدخت طی مراسم تشییع باشکوهی در کنار جناب سلطانعلیشاه و صالحعیشاه دفن شد . (۱۳)

آثار علمی :


آثار علمی جناب رضاعلیشاه موضوع های مختلفی از عرفان تا تاریخ و جغرافیا و سفرنامه را دربرمی گیرد . درباره بعضی از این موضوع ها ، مثل فلسفه فلوطین یا اعلامیه حقوق بشر ، آثار ایشان جزو اولین کتاب های نوشته شده است . مجموعه کتاب ها و رساله های ایشان اعم از منتشر شده و منتشر نشده به شرح ذیل است :

۱. تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا .
۲. افیون و اثرات آن ، ضمیمه کتاب « ذوالفقار » جناب نورعلیشاه .
۳. خواب مغناطیسی ، پیوست رساله « تنبیه النائمین » جناب سلطانعلیشاه .
۴. شرح حال خواجه عبدالله انصاری ، مقدمه رسائل وی .
۵. فلسفه فلوطین : رئیس افلاطونیان اخیر .
۶. نیاز تجلی : ترجمه دعای ابوحمزه ثمالی و شرح حال وی .
۷. نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم : شرح حال جناب سلطانعلیشاه .
۸. رساله رفع شبهات .
۹. خاطرات سفر حج .
۱۰. رهنمای سعادت : ترجمه بخش هایی از تفسیر « بیان السعاده » جناب سلطانعلیشاه .
۱۱. نظریه مذهبی به اعلامیه حقوق بشر .
۱۲. از گناباد به ژنو : سفرنامه .
۱۳. تاریخ و جغرافیای گناباد .
۱۴. یادداشت های سفر به ممالک عربی .
۱۵. گردش افغانستان و پاکستان .
۱۶. قرآن مجید و سه داستان اسرارآمیز عرفانی : شرح و تفسیر داستان اصحاب کهف ، موسی و خصر ، ذوالقرنین ؛ از کتاب « بیان السعاده » .
۱۷. ده سخنرانی .
۱۸. رساله التاریخ المختصر فی احوال المعصومین الاربعه عشر (ع) .
۱۹. سه گوهر تابناک از دریای پرفیض کلام الهی : شرح و تفسیر آیه الکرسی ، آیات خواتیم سوره بقره ، آیه نور ؛ از کتاب « بیان السعاده » .
۲۰. فلسفه ابن رشد و ترجمه کتاب « الکشف عن مناهج الادله » ( چاپ نشده ) .
۲۱. سیر تکاملی و حرکت جوهریه ( چاپ نشده ) .
۲۲. سفرنامه اول به هند ( چاپ نشده ) .
۲۳. سفرنامه دوم به هند ( چاپ نشده ) .

مقالات و سخنرانی ها :


به هنگام تحصیل در تهران و سپس در ایام فراغت از تحصیل در گناباد به تناسب موضوعات علمی مطروحه یا مسائل دینی و اجتماعی روز مقالاتی نوشته یا سخنرانی هایی در دانشگاه و سایر محافل علمی ایراد کرده اند که بعضا به صورت مقالاتی موجود است . عناوینی که ذیلا معرفی می شود ، قسمت اعظم این آثار است :

۱. مبعث حضرت رسول (ص) ؛ ۲. پیغمبر بزرگوار اسلام ؛ ۳. پیرامون کتاب « محمد پیغمبری که باید از نو شناخت » ؛ ۴. تولد حضرت مولی (ع) ؛ ۵. نابغه اسلام ؛ ۶. یک شخصیت مهم از پیشوایان تشیع ؛ ۷. تولد حضرت قائم (عج) ؛ ۸. شرح حال شیخ عطار ؛ ۹. نکاتی چند درباره مولانا جلال الدین محمد بلخی ؛ ۱۰. شهادت جناب سلطانعلیشاه ؛ ۱۱. رحلت جناب نورعلیشاه گنابادی ؛ ۱۲. مقاله درباره جناب صالحعلیشاه ؛ ۱۳. زندگی جاوید : در رحلت حاج شیخ عبدالله حائری رحمتعلیشاه ؛ ۱۴. ما التصوف ؟ ؛ ۱۵. ما یقول الصوفیه ؟ ؛ ۱۶. تصوف ؛ ۱۷. موضوع تصوف ؛ ۱۸. طریقه نعمه اللهیه ؛ ۱۹. سلسله فقرای نعمت اللهی گنابادی ؛ ۲۰. وحدت وجود ؛ ۲۱. معاد جسمانی ؛ ۲۲. جنبش های مذهبی ؛ ۲۳. نکات جزئیه بین الشیعه و اهل السنه ؛ ۲۴. شیعه و ایران و ممالک عربی سعودی ؛ ۲۵. عاشورای رضوی ؛ ۲۶. رویت هلال ؛ ۲۷. جواب سوالات و رفع شبهات ؛ ۲۸. درباره شعر مرحوم حاج میرزا حسن معروف به صفیعلیشاه ؛ ۲۹. درباره دوازده تعلیم عبدالبهاء ؛ ۳۰. نامه به احمد کسروی ؛ ۳۱. ظهور فلسفه و علم ؛ ۳۲. فلسفه داروین و خداشناسی ؛ ۳۳. شرح حال محمد زکریای رازی ؛ ۳۴. افیون و اثرات آن ؛ ۳۵. زیان های افیون ؛ ۳۶. وجدان اخلاقی ؛ ۳۷. تربیت نظری و عملی ؛ ۳۸. همه مقصریم ؛ ۳۹. قانون و حقوق ؛ ۴۰. قانون و احترام آن ؛ ۴۱. قانون عفت ؛ ۴۲. فوائد اجتماعی نظام وظیفه ؛ ۴۳. سازمان دانشکده معقول و منقول ؛ ۴۴. اعلامیه حقوق بشر ؛ ۴۵. خرد و تمدن .


پاورقی :




منبع :


۱. خورشید تابنده / حاج علی تابنده محبوبعلیشاه .-- تهران : حقیقت / بخش شرح احوال
۲. عرفان ایران ( مجموعه مقالات ) شماره ۱۶ / یادنامه

برچسب‌ها: ,