عارفان - اقطاب : تابنده ، سلطانحسین ( رضاعلیشاه ) ، ۱۲۹۳ - ۱۳۷۱
جناب حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه قطب سی و هفتم سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاه گنابادی .
نام ایشان سلطانحسین و ملقب به میرزا فضل الله ؛ فرزند جناب حاج شیخ محمد حسن صالحعلیشاه ، در طلوع آفتاب روز ۲۸ ذیحجه ۱۳۳۲ مطابق ۲۵ آبان ۱۲۹۳ و برابر ۱۷ نوامبر ۱۹۱۴ میلادی - پنج سال پس از شهادت جناب سلطانعلیشاه - از صبیه مرحوم آقای ملا محمد صدالعلماء در خاندان علم و عرفان از طایفه بیچاره در بیدخت گناباد متولد شد . پنج سال اول عمر در زمان حیات و ارشاد جد بزرگوارش جناب نورعلیشاه بود و تحت تعلیم و تربیت مستقیم و عنایت ایشان قرار داشت .
پس از یادگیری خواندن و نوشتن ، از سن هفت سالگی مشغول آموختن ادبیات فارسی و عربی نزد پدر بزرگوار و اساتید محلی شد . سپس به فراگیری معانی و بیان پرداخت (۱) . دروس فقه و اصول و فلسفه و منطق و کتب مهم در این علوم مثل « معالم الاصول » و « شرایع » و « شرح لمعه » در فقه و اصول و « شرح منظومه حکمت و منطق » مرحوم حاج ملا هادی سبزواری را در خدمت پدر تعلیم یافت .
ورود در تصوف :
نحوه طلب و تشرف به فقر ایشان چنین است : از سال ۱۳۴۷ قمری قریب به دو سال حضور پدر خود جناب صالحعلیشاه با گریه و زاری اظهار طلب می نمود ولی قبول نمی کردند و حتی یک روز که روی پای وی افتاده و گریه کرد ، جنابش ایشان را کنار زده و ممانعت نمودند . تا اینکه در سفری که آقای حاج شیخ عبدالله حائری رحمتعلیشاه ( شیخ سلسله ) و آقای حاج سید جواد عرفانی معروف به حاجی عمواوغلی همراه ایشان به بیدخت رفتند ، آقای رحمتعلیشاه را شفیع قرار داده ، تقاضا کردند که وساطت کنند . آقای رحمتعلیشاه در جواب گفتند که « بسیار خوب ، ولی باید هرچه می گوییم شما قبول کنید . » وقتی جناب صالحعلیشاه بیرون آمدند ، روی پای ایشان افتاده مجددا تقاضای تشرف نمود ، ولی آنجناب نپذیرفته گفتند : بنشینید . آقای رحمتعلیشاه نیز گفتند : بروید بنشینید . اما ایشان به همین حال اصرار باقی ماند ، تا اینکه جناب صالحعلیشاه پای خود را کشیده و ایشان را کنار زدند . آقای رحمتعلیشاه پس از خاتمه ماجرا به ایشان گفتند : شما که قرار بود حرف من را گوش کنید و وقتی گفتم بلند شوید ، باید بلند می شدید و فعلا من هم وساطت نمی کنم . آن روز که سه شنبه بود گذشت و روز بعد که جناب صالحعلیشاه به حمام می رفتند ، به حاج سید جواد عرفانی که قرار بود در حمام در خدمت جناب صالحعیشاه باشد گفت شما واسطه شوید ، شاید قبول کنند . وی نیز در حمام موضوع را با ایشان در میان گذاشته بود و بالاخره ایشان راضی شده و گفته بودند : بروید با آقای حاج شیخ ( رحمتعلیشاه ) مذاکره کنید و تاریخ را ایشان معلوم کنند . دیگران که در آنجا حاضر بودند از این خبر خوشحال شده و روز جمعه را پیشنهاد کردند ، اما آقای رحمتعلیشاه گفتند : روز جمعه دیر است و بهتر است فردا که شب جمعه است ، مشرف شود . بدین ترتیب ایشان در شب جمعه ۱۰ ربیع الثانی ۱۳۴۹ برابر ۱۳ شهریور ۱۳۰۹ به دلالت آقای حاج ملا عبدالله صدرالاشراف و در حضور آقای حاج شیخ عبدالله حائری رحمتعلیشاه به دست جناب صالحعلیشاه توبه کرده و رسما وارد سلوک الی الله گردید .
چون اساتید محلی ، روحیه تحقیق و فراگیری علم را در ایشان اقناع نمی کردند ، در سال ۱۳۱۰ شمسی ( ۱۳۵۱ قمری ) به دستور جناب صالحعلیشاه برای تکمیل تحصیلات به اصفهان که در آن ایام مجمع اساتید علوم عقلی و نقلی بود سفر کرد . خود جناب صالحعلیشاه نیز چند سالی در اصفهان تحصیل علوم دینی کرده و اطلاع کافی از آن شهر و مدارس و محافل علمیش داشتند و حتی توصیه به استفاده بیشتر از بعضی حضرات علما که قبلا خودشان آشنایی داشتند می کردند .
در اصفهان در مدرسه صدر که از مدارس مهم علوم دینی در آن دوران بود و جناب صالحعلیشاه نیز در دوران تحصیل در همانجا ساکن بودند ، ساکن شد . البته پدر بزرگوارشان آنی از تربیت ایشان غافل نبوده و طی مکاتباتی (۲) دستورات لازم در کیفیت سلوک الی الله و نحوه معاشرت با مردم خصوصا آقایان علما را به ایشان ابلاغ می کردند و ایشان نیز هر روز یکبار گزارشی از وضع خود خدمت ایشان ارسال می داشت . (۳)
در این دوران در علوم عقلی کتاب « الاشارات و التنبیهات » ابن سینا را که مشهورترین کتاب در حکمت مشاء است نزد مرحوم آقای شیخ محمد حکیم خراسانی گنابادی (۴) ، کتاب جامع و مشکل « اسفار » ملاصدرای شیرازی را نزد آقا شیخ محمود مفید ؛ در علوم نقلی و درس خارج فقه و اصول « شرح مکاسب » را نزد آیت الله حاج آقا رحیم ارباب و « فرائد الاصول » را نزد مرحوم آیت الله سید مرتضی خراسانی معروف به جارچی ، « کفایه الاصول » را نزد مرحوم آیت الله سید محمد نجف آبادی ، همچنین « قوانین » را نزد مرحوم حکیم خراسانی گنابادی و غیرهم آموخت . در عرفان نظری نیز « فصوص الحکم » شیخ اکبر محی الدین بن عربی را نزد مرحوم آقا شیخ اسدالله ایزدگشسب (۵) تلمذ نمود . غیر از علوم مذکور ، هیات و ریاضیات و طب سنتی و علوم غریبه را نیز در آنجا نزد اساتید فن و بعضا مرحوم ایزدگشسب فراگرفت . حتی یکی از دوستان و معاشرین ایشان در آن دوره که بعدا طبیب متخصصی در اصفهان شدند ، نقل کرده اند که ایشان به وی برخی مقدمات علوم دینی را آموخته و در عوض وی مقدمات زبان فرانسه به ایشان درس می داده است .
همچنین در اصفهان موفق به اخذ اجازه روایت از آقایان آیت الله حاج سید مهدی درچه ای و آیت الله حاج شیخ محمد رضا مسجد شاهی اصفهانی و آیت الله حاج سید محمد نجف آبادی اصفهانی شدند که متن اجازاتشان موجود است و حضرات آقایان فضل و کمال علمی و مراتب تقوی و ورع ایشان را می ستودند .
تحصیل ایشان در اصفهان حدود پنج سال طول کشید و در این مدت وظایف دینی و تهذیب نفس و دستورات طریقتی از قبیل تهجد و بیداری شب و گرفتن روزه های مستحب را بر همه چیز مقدم می داشت .
سرانجام چون از آموختن علوم حوزوی سیراب شد به تهران آمد . در ابتدا در حجره ای در مدرسه سپهسالار ( شهید مطهری فعلی ) ساکن و وارد دانشکده معقول و منقول شد و همزمان در دانشسرای عالی نیز مشغول تحصیل گردید .
مزیت تحصیلات دانشگاهی برای ایشان این بود که در آن زمان علوم جدید غربی در حال نفوذ کامل در ایران و سایر کشورهای اسلامی بود و طبعا جذابیتی خاص برای عده ای که ایران را در مقایسه با کشورهای غربی عقب مانده می دانستند داشت که معتقد بودند راه نجات کنار گذاشتن دین و رو به غرب کردن است . ایشان که در دوره چنین بحرانی به سر می برد ، کاملا آگاه بود که در مقام یک عارف و عالم مسلمان باید عالم به زمانه بود تا بتوان سخن غیر را فهمید و از اسلام و عرفان و معنویت آن در مقابل هجومی که تمدن غربی بر فرهنگ و تمدن اسلامی ممکن بود وارد آورد ، دفاع کرد . از طرف دیگر گروهی از بزرگان مسلمان که متوجه قدرت تهاجمی و ماهیت تمدن غربی و علوم جدید نبودند ، باید متذکر این معنی می شدند که نمی توان چشم و گوش بسته و با ناآگاهی در مقابل وضعیت جدید جهان رفتار کرد و سر در لاک خود فرو برد . (۶) بنابر این بهتر این بود که وارد دانشگاه و تحصیلات دانشگاهی شود که مرکز علوم و تمدن جدید بود .
دانشکده معقول و منقول در حقیقت حد واسط میان حوزه و دانشگاه و دانشسرای عالی مرکز تعلیم علوم جدید بود ، بنابر این ایشان در هر دو مشغول به تحصیل شد . در دانشکده معقول و منقول نزد اساتید محترم آقایان حاج سید محمد کاظم عصار و حاج سید محمد مشکوه و حاج میرزا مهدی آشتیانی و در دانشسرای عالی نزد اساتید مشهور آن زمان دوره لیسانس را به پایان برد و در سال ۱۳۱۸ شمسی با درجه عالی فارغ التحصیل شد . رساله پایان نامه دانشکده معقول و منقول ایشان در موضوع « سیر تکاملی و حرکت جوهریه » و رساله پایان نامه دانشسرای عالی را تحت عنوان « فلسفه فلوطین : رئیس افلاطونیان اخیر » نوشتند که هر دو ، مورد تحسین و تمجید اساتید قرار گرفت و با درجه عالی تصویب شد .
ایشان پنج سال در تهران به تحصیلات دانشگاهی گذراند . در این ایام ازدواج کرده و ضمن اشتغال به امور علمی به منظور کسب معاش به تدریس نیز می پرداخت .
پس از اتمام تحصیلات و سکونت چند ساله در تهران در سال ۱۳۲۱ ( ۱۳۶۱ قمری ) با امر جناب صالحعلیشاه همراه با خانواده به بیدخت بازگشت و تحت تربیت مستقیم سلوکی ایشان قرار گرفت . از آن پس همیشه در خدمت والد صوری و معنوی و راهنما و دلیل راه خویش بود و لحظه ای دست از متابعت بر نمی داشت تا تعلیم عشق و عرفان یابد .
پس از چندی شور و شوق زیارت قبور متبرکه ائمه اطهار و تحقیق و سیر آفاق و انفس که از صفات خاصه ایشان بود ، ایشان را بر آن داشت که با اجازه جناب صالحعلیشاه راهی اولین سفر خارج از کشور شود و تحقیق در ملل و نحل کند .
در ۹ دی ماه ۱۳۲۴ ( ۲۴ محرم ۱۳۶۵ ) به همراه عده ای سفری به عتبات عالیات نموده ، به زیارت مرقد مطهره ائمه اطهار (ع) مشرف گردید . ضمنا به ملاقات حضرات علمای اعلام و مراجع تقلید آیت الله سید هبه الدین شهرستانی ، آیت الله حاج آقا حسین قمی ، آیت الله حاج شیخ عبدالکریم زنجانی ، آیت الله حاج شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء ، آیت الله حاج سید محسن حکیم ، حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی و آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی موفق شد و مورد احترام آنان قرار گرفت . سپس برای زیارت اماکن مقدسه و دیدن مراکز علمی و دینی و سیاحتی به سوریه ، لبنان ، مصر ، فلسطین رفت و از راه بصره به ایران مراجعت کرد و در ۲۸ اسفند ۱۳۲۴ ( ۱۴ ربیع الثانی ۱۳۶۵ ) وارد تهران شد و پس از توفق کوتاهی به گناباد بازگشت . (۷)
دریافت اجازه دستگیری و ارشاد :
پس از استقرار کامل در بیدخت و طی کردن مراتب سلوک ، از طرف جناب صالحعلیشاه فرمان اجازه اقامه جماعت و تعلیم اوراد و اذکار لسانی به تاریخ ۱۵ شعبان ۱۳۶۹ و در تاریخ ۱۱ ذیقعده همان سال اجازه دستگیری طالبان طریق هدی و تلقین ذکر و فکر و هدایت سالکان با لقب « رضاعلی » برای ایشان صادر شد .
سه روز پس از صدور اجازه دستگیری ، به امر جناب صالحعلیشاه به قصد تشرف به حج و طواف خانه خدا عازم مکه شدند . (۸) این سفر در ۵ شهریور ۱۳۲۹ ( ۱۳ ذیقعده ۱۳۶۹ ) آغاز شد . در این سفر ایشان طبق سیره مرضیه خود علاوه بر سیر آفاق و انجام عمل واجب حج ، سیر انفس و ملاقات با بزرگان دین و علما نیز می کردند . و طبق دستور جناب صالحعلیشاه موفق به سه روز اعتکاف در مسجد الحرام شدند . پس از انجام مناسک حج و زیارت روضه نبوی و قبور متبرکه بقیع و سایر مقابر ، به سوریه و لبنان و مصر و اردن و فلسطین رفتند و پس از تشرف به بیت المقدس و سایر اماکن مقدسه و ملاقات با علما و بزرگان به سوی عراق حرکت کردند . در عراق موفق به زیارت عتبات مقدسه و ملاقات با مراجع تقلید ، آیت الله حاج شیخ عبدالکریم زنجانی ، آیت الله آل کاشف الغطاء ، آیت الله آقا سید محمود شاهرودی و آیت الله میرزا عبدالهادی شیرازی شدند .
در نجف اشرف طی اجازه نامه مورخه ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۷۰ پس از امتحان و پرسش بعضی مسائل غامض فقهی و اصولی از طرف آیت الله آل کاشف الغطاء موفق به اخذ درجه اجتهاد شدند .
در بازگشت به ایران هم در قم آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی به ملاقات ایشان آمدند و ایشان نیز به بازدید معظم له رفتند و از کتابخانه بزرگشان دیدن کردند . سپس به ملاقات علمای اعلام آیت الله فیض ، آیت الله صدر اصفهانی و آیت الله خوانساری رفتند و مورد لطف ایشان قرار گرفتند . این سفر در ۲۵ بهمن ۱۳۲۹ ( ۷ جمادی الاولی ۱۳۷۰ ) با بازگشت به بیدخت ختم شد .
پس از آن جناب صالحعیشاه با مشاهده کمالات صوری و معنوی ایشان برخی از امور و وظایف فقری از جمله پاسخ به بعضی مراسلات را بتدریج به ایشان محول نمودند .
در اسفند سال ۱۳۳۲ ( رجب ۱۳۷۳ ) عوارض پروستات در جناب صالحعلیشاه پیدا شده و شدت یافت ، که برای مداوا ابتدا به تربت حیدریه و سپس به سفارش پزشکان به تهران رفتند . در تهران نیز پزشکان و دوستان اصرار کردند که برای معالجه به خارج مسافرت کنند ، ولی راضی نمی شدند . ولی بالاخره در ۲۶ فروردین ۱۳۳۳ ( ۱۱ شعبان ۱۳۷۳ ) به طرف ژنو حرکت کردند . (۹) در این سفر جناب رضاعلیشاه به خواهش خود در همان بیمارستان محل معالجه جناب صالحعلیشاه سکونت داشتند . در این مدت که به دلیل مدت معالجه طولانی شد ، به دستور جناب صالحعلیشاه بازدیدهای مذهبی را انجام می دادند . مثل بازدید از وان نوتن کنسول هلند که از روسای سلسله چشتیه و برای عیادت ایشان آمده بود ، یا شیخ مصطفی رئیس سلسله شاذلیه در پاریس که اظهار طلب نیز می کرد . این سفر پس از سه ماه در ۱۳ تیر ۱۳۳۳ ( ۳ ذیقعده ۱۳۷۳ ) با مراجعت به تهران به پایان رسید .
به دلیل اشتیاق جناب صالحعلیشاه به زیارت عتبات عالیات ، پس از چند ماه توفق در خدمت ایشان برای زیارت عتبات حرکت کرده و پس از آن سفر را به سوی سوریه و لبنان ادامه دادند و به ایران بازگشتند .
در ۲۲ شهریور ۱۳۳۶ ( ۱۸ صفر ۱۳۷۷ ) ایشان در پی خواهش های مکرر آقای حاج ابوالفضل حاذقی از برادران ایمانی که نماینده فرهنگی ایران در افغانستان بود ، عازم افغانستان و سپس پاکستان شدند و قصد هندوستان نیز داشتند ولی میسر نشد و در ۱۹ آبان ۱۳۳۶ ( ۱۷ ربیع الثانی ۱۳۷۷ ) به ایران مراجعت کردند . (۱۰)
در ۱۳۳۹ ( ۱۳۸۰ قمری ) جناب صالحعلیشاه برای انجام عمره مفرده عازم مکه شدند و ایشان همراه چند نفر دیگر از فقرای نزدیک در خدمت وی بودند . در آنجا با آقای شیخ العراقین بیات و آقای حاج میرزا عبدالله سعید تهرانی که از علمای مهم و معروف بودند ، ملاقات کردند . در ۲۷ رجب نیز در مدینه با آقای حاج شیخ بهاء الدین نوری از علمای جلیل تهران ملاقات کردند . پس از آن به اردن و از اردن به عتبات مشرف شدند . در کاظمین آیت الله آقای شیخ محمد خالصی به دیدن ایشان آمده بسیار محبت کردند و جناب صالحعلیشاه نیز به اتفاق جناب رضاعلیشاه به بازدید معظم له رفتند . در نجف هم با آیت الله سید محسن حکیم و آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی ملاقات کرده مورد احترام قرار گرفتند .
در سال ۱۳۴۲ ( ۱۳۸۲ قمری ) نیز با اجازه جناب صالحعلیشاه به مکه معظمه برای حج تمتع مشرف شدند و پس از زیارت روضه نبوی و ائمه اطهار (ع) بقیع و حرم حضرت زینت (س) در دمشق و رفتن به اردن و بیروت ، در محرم ۱۳۸۳ به تهران مراجعت کردند .
همچنین در سفر اردیبهشت ۱۳۴۴ ( محرم ۱۳۸۵ ) جناب صالحعلیشاه به زیارت عتبات مقدسه عراق همراه ایشان بوده و در آنجا در مراسم عزاداری خامس آل عبا شرکت کردند .
از اوایل سال ۱۳۴۵ شمسی جناب صالحعلیشاه غالبا کسالت داشتند و وضع جسمانی ایشان رو به ضعف بود و سرانجام در ساعت سه و نیم پس از نیمه شب پنجشنبه ۹ ربیع الثانی ۱۳۸۶ مطابق ۶ مرداد ۱۳۴۵ و برابر ۲۸ ژوئیه ۱۹۶۶ رحلت کردند .
در دومین شب رحلت جناب صالحعلیشاه فرمان جانشینی جناب حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه که در ذیقعده ۱۳۷۹ نوشته شده بود ، خوانده شد و ایشان عهده دار مسند ارشاد و قطبیت سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی شدند .
جنابش در ۱۸ اسفند ۱۳۵۷ بر اثر شدت بیماری قلبی که از مدت ها قبل ایشان را رنج می داد ، ابتدا به طرف مشهد حرکت کرده و بعد از چند روز عازم تهران شدند و چند ماه در تهران سکونت کردند . در این مدت ضمن معالجه برای ملاقات مراجع تقلید و حضرات آیات عظام به قم مشرف شدند و با امام خمینی نیز دیدار کردند . در آن ملاقات مذاکراتی درباره انقلاب انجام شد و حضرت امام اظهار لطف و تایید کامل نسبت به معظم له و طریقه ایشان نمودند . در ادامه معالجات در ۲۸ مهر ۱۳۵۸ به اروپا تشریف بردند . (۱۱) و در انتهای سفر نیز موفق به زیارت خانه خدا شدند . سپس از آنجا به منظور دیدار فقرای ساکن هند و قبور متبرکه آنجا (۱۲) و همچنین معالجه به طریق طب سنتی که اعتقاد کامل به آن داشتند ، به هندوستان رفتند و در ۳۰ اسفند ۱۳۵۸ به تهران بازگشتند . این سفر تقریبا پنج ماه به طول کشید .
سکونت ایشان در تهران که در ابتدا قرار بود موقتی باشد ، به موجب مشکلاتی از قبیل بیماری و تشخیص اطبا مبنی بر خطرناک بودن بیماری ایشان و اینکه باید تحت نظارت دائمی اطبا باشند ، و همچنین تقاضاهای مکرر برادران تهرانی و بستگانشان که در تهران سکونت داشتند به استقرار دائمی مبدل شد و قریب ۱۴ سال در غربت از مسکن مالوف خویش بیدخت ، که به دنبال پدر بزرگوار آنجا را آباد کرده و دارالارشاد ایشان بود و مزار سلطانی که همچون پدر بزرگوارشان خود را مفتخر به خدمت در آنجا می دانستند ، به سر بردند و در تهران سکونت گزیدند . ولی در این سال ها نیز تقریبا به همان سنت دیرینه خود در بیدخت رفتار می کردند . به این نحو که ثلث آخر شب را بیدار و به راز و نیاز به درگاه بی نیاز و قرائت قرآن می پرداختند . و سپس صبحانه مختصری میل می کردند و پس از عبادت سحری همه روزه اول وقت در منزل شخصی به ملاقات با اخوان و دوستان و سایر مراجعین و پاسخگویی سوالات و رفع مشکلات و حاجات آنان مشغول بودند .
بعد از ملاقات عمومی روزانه ، اوقات را به مکاتبات و پاسخ نامه های فراوان و گاه دید و بازدید برادان و دوستان و رسیدگی به احوال برادرانی که به علت ناتوانی امکان شرکت در مجالس فقری را نداشتند و یا آشنایانی که مبتلا به کسالت و یا گرفتاری های دیگر شده بودند مصروف داشته و غالبا دستورات لازم برای رسیدگی به احوالشان می دادند و دلجویی می کردند . بعد از ظهر هم اندکی استراحت فرموده به ادامه مکاتبات و دید و بازدید و یا مطالعه و تحقیق علمی می پرداختند .
شب های دوشنبه و جمعه و صبح های جمعه نیز در مجلس فقری واقع در حسینیه حائری و پس از تجدید بنای حسینیه امیرسلیمانی ، در آنجا حضور می یافتند . در مراسم دینی اعم از ایام عزاداری محرم و صفر و ایام شهادت حضرت علی بن ابی طالب (ع) و یا اعیاد دینی و مذاهبی در مجالس منعقده حضور می یافتند و بیاناتی می کردند . شب های جمعه کتاب « صالحیه » تالیف جناب نورعلیشاه را تفسیر می کردند . در سایر مجالس فقری نیز گاه به تناسب بیاناتی می نمودند . صبح های جمعه هم تا قبل از شدت کسالت جسمانی - در دو سال آخر حیات - به حرم مطهر حضرت عبدالعظیم مشرف و سپس به زیارت مقبره متبرکه جناب سعادتعلیشاه و نورعلیشاه گنابادی در صحن امامزاده حمزه (۱۳) حاضر و پس از مجلس روضه خوانی و مناجات برای شرکت در مجلس صبح جمعه عازم می شدند .
در خلال ایام اقامت در تهران بنابر تقاضای فقرای شهرستان ها و خارج از کشور ، سفرهای متعددی کردند و تا اواخر حیات حتی با ضعف کامل جسمانی ، مشکلات سفر را به جان می خریدند تا به خواهش و اشتیاق زیارت برادران ایمانی اجابت کنند .
جناب رضاعلیشاه در چند سال آخر حیات صوری دچار ضعف بنیه شدید گشته و از بیماری های مختلفی که برخی از آنها مزمن شده و از کودکی مبتلا بودند ، رنج می بردند ولی عموما با روی خوش و چهره بشاش با اشخاص روبرو می شدند و حاضر نبودند خواهش پزشکان و دوستان را مبنی بر اینکه مدت زمانی استراحت کرده و با تعطیل کردن رسیدگی به امور فقرا برای استراحت به نقطه ای بروند ، بپذیرند . حتی در اوقاتی که مقارن با موشک باران تهران بود باز هم اصرار دوستان را مبنی بر ترک تهران و سکونت موقتی در جایی امن را نپذیرفتند .
آن بزرگوار در این ایام غالبا کسالت داشتند و دیگر هیچگاه وضع جسمانیشان به حالت سابق بازنگشت . لذا بر اثر تشدید بیماری قلبی یکبار در سال ۱۳۶۹ و بار دیگر در سال ۱۳۷۰ در بیمارستان بستری شدند و غالبا ضعیف و مریض بودند ، ولی به روی خود نمی آوردند و حتی مجبور شدند عصا که هیچگاه دوست نداشتند از آن استفاده کنند ، به دست گیرند . ولی به محض اندکی بهبودی در اجتماع فقرا شرکت کرده و برای دیدن آنان مسافرت می نمودند .
از اواخر سال ۱۳۷۰ و از اوایل ۱۳۷۱ شمسی وضع ایشان چنان شده بود که گویی دیگر تعلقی به حیات مادی ندارند . رفتار و گفتارشان حاکی از رحلت قریب الوقوع ایشان بود و گاه به ایما و اشاره به دیگران نیز خبر می دادند . مثلا پس از ماه مبارک سال ۱۴۱۲ قمری وقتی مسوول وصول فطریه صورت مربوطه را حضورشان تقدیم و عرض کرد بقیه صورت حساب را بعدا تقدیم می کنم ، ایشان فرمودند : « این آخرین فطریه ای است که از شما می گیرم ، از من دیگر گذشت ؛ بعد از من هر که باشد خودش از شما خواهد گرفت . » در صبح آخرین جمعه ای هم که قبل از اتمام سال ۱۳۷۰ به زیارت حضرت عبدالعظیم رفتند در بقعه متبرکه سعادتیه نوریه به حالت خداحافظی خطاب به حاضرین گفتند : در حیات و مماتم به یاد من باشید . سپس فرمودند : بعد از من دیگری است به او رجوع کنید . در مراسم سال نو ۱۳۷۱ شمسی نیز در ضمن بیانات خویش بر اثر ناگواری حوادث پیش آمده در آن سال چند بار تکرار کردند که : « ای سال برنگردی ، صد سال برنگردی . » و سپس این بیت را خواندند : اگر جستم از دست این تیرزن / من و کنج ویرانه و پیرزن
معظم له در روز شنبه دوم خرداد ۱۳۷۱ برابر ۲۰ ذیقعده ۱۴۱۲ همراه با چند تن از اعضای خانواده و دوستان به قصد خداحافظی ابدی از عده ای از فقرای داخل و خارج از کشور عازم دوبی شدند و پس از حدود ده روز توقف به شیراز رفتند و از طریق اصفهان و قم در ۲۴ خرداد به تهران بازگشتند . در این سفر نیز با کنایه و اشاره از دوستان خویش خداحافظی کردند ، از جمله به یکی از آقایان اطبای متخصص که از دوستان قدیمی ایشان بود ، فرمودند : « ما باید برویم و برای همیشه خداحافظ . » در بازگشت از این سفر حالت قطع علاقه به حیات صوری در ایشان بیش از پیش شد ، به نحوی که دیگر کاملا در گفتار و کردارشان واضح بود . کمتر سخن می گفتند و بیشتر متمایل به سکوت بودند و در خلوت به سر می بردند و توجهی به آنچه در اطرافشان می گذشت نداشتند .
در این اوقات در خاتمه مراسم عزاداری ایام محرم به حسینیه تشریف آوردند و ضمن یکی سخنرانی پانزده دقیقه ای با تشکر از خدمه و آقایان وعاظ از آنان خداحافظی کردند . در روز اربعین نیز که مراسم عزاداری در خانه شخصی ایشان برگزار شد ، ساکت و بسیار ضعیف بودند ، غالبا به نقطه ای خیره می شدند ، گویی اصلا توجهی به امور پیرامون خود ندارند و با حرکات چشم و تکان دادن سر با حاضرین مواجه می شدند . به نحوی که واعظ محترم مجلس در انتهای روضه اظهار داشت که تا کنون ایشان را چنین بدحال ندیده است . و همگی از رفتار عجیبشان متحیر بودند . گویی در دنیا نیستند و مشتاق اند که هرچه زودتر پرواز به کوی دوست کنند .
وضع ناگوار ایشان به همین ترتیب وخیم تر می شد تا اینکه در بعد از ظهر روز پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۷۱ بر اثر وخامت احوال ، آن بزرگوار را در بیمارستان بستری کرده و پس از معایناتی به بخش مراقبت های ویژه قلبی منتقل نمودند . در حالی که دفعات قبل برای رفتن به بیمارستان مخالفت می کردند ، این بار بالاخره تسلیم پزشکان شدند . بستری شدن ایشان در بیمارستان حدود سیزده روز طول کشید .
در دو روز آخر بیمارستان ، ایشان از انجام معالجات پزشکی سرباز می زدند و می گفتند لزومی ندارد ، ما رفتنی هستیم . بدین ترتیب جناب رضاعلیشاه در سحرگاه روز ۱۸ شهریور ۱۳۷۱ مطابق ۱۱ ربیع الاول ۱۴۱۳ و برابر ۹ سپتامبر ۱۹۹۲ پس از خواندن نماز صبح در حدود ساعت شش و پانزده دقیقه دعوت حق را لبیک گفتند .
بعد از ظهر همان روز جناب محبوبعلیشاه با همراهان به سوی بیدخت گناباد حرکت کردند . بدن ایشان پس از دادن طواف گرد حرم مطهر رضوی (ع) در مشهد ، بنا به وصیت خودشان در مزار سلطانی بیدخت طی مراسم تشییع باشکوهی در کنار جناب سلطانعلیشاه و صالحعیشاه دفن شد . (۱۳)
آثار علمی جناب رضاعلیشاه موضوع های مختلفی از عرفان تا تاریخ و جغرافیا و سفرنامه را دربرمی گیرد . درباره بعضی از این موضوع ها ، مثل فلسفه فلوطین یا اعلامیه حقوق بشر ، آثار ایشان جزو اولین کتاب های نوشته شده است . مجموعه کتاب ها و رساله های ایشان اعم از منتشر شده و منتشر نشده به شرح ذیل است :
۱. تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا .
۲. افیون و اثرات آن ، ضمیمه کتاب « ذوالفقار » جناب نورعلیشاه .
۳. خواب مغناطیسی ، پیوست رساله « تنبیه النائمین » جناب سلطانعلیشاه .
۴. شرح حال خواجه عبدالله انصاری ، مقدمه رسائل وی .
۵. فلسفه فلوطین : رئیس افلاطونیان اخیر .
۶. نیاز تجلی : ترجمه دعای ابوحمزه ثمالی و شرح حال وی .
۷. نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم : شرح حال جناب سلطانعلیشاه .
۸. رساله رفع شبهات .
۹. خاطرات سفر حج .
۱۰. رهنمای سعادت : ترجمه بخش هایی از تفسیر « بیان السعاده » جناب سلطانعلیشاه .
۱۱. نظریه مذهبی به اعلامیه حقوق بشر .
۱۲. از گناباد به ژنو : سفرنامه .
۱۳. تاریخ و جغرافیای گناباد .
۱۴. یادداشت های سفر به ممالک عربی .
۱۵. گردش افغانستان و پاکستان .
۱۶. قرآن مجید و سه داستان اسرارآمیز عرفانی : شرح و تفسیر داستان اصحاب کهف ، موسی و خصر ، ذوالقرنین ؛ از کتاب « بیان السعاده » .
۱۷. ده سخنرانی .
۱۸. رساله التاریخ المختصر فی احوال المعصومین الاربعه عشر (ع) .
۱۹. سه گوهر تابناک از دریای پرفیض کلام الهی : شرح و تفسیر آیه الکرسی ، آیات خواتیم سوره بقره ، آیه نور ؛ از کتاب « بیان السعاده » .
۲۰. فلسفه ابن رشد و ترجمه کتاب « الکشف عن مناهج الادله » ( چاپ نشده ) .
۲۱. سیر تکاملی و حرکت جوهریه ( چاپ نشده ) .
۲۲. سفرنامه اول به هند ( چاپ نشده ) .
۲۳. سفرنامه دوم به هند ( چاپ نشده ) .
به هنگام تحصیل در تهران و سپس در ایام فراغت از تحصیل در گناباد به تناسب موضوعات علمی مطروحه یا مسائل دینی و اجتماعی روز مقالاتی نوشته یا سخنرانی هایی در دانشگاه و سایر محافل علمی ایراد کرده اند که بعضا به صورت مقالاتی موجود است . عناوینی که ذیلا معرفی می شود ، قسمت اعظم این آثار است :
۱. مبعث حضرت رسول (ص) ؛ ۲. پیغمبر بزرگوار اسلام ؛ ۳. پیرامون کتاب « محمد پیغمبری که باید از نو شناخت » ؛ ۴. تولد حضرت مولی (ع) ؛ ۵. نابغه اسلام ؛ ۶. یک شخصیت مهم از پیشوایان تشیع ؛ ۷. تولد حضرت قائم (عج) ؛ ۸. شرح حال شیخ عطار ؛ ۹. نکاتی چند درباره مولانا جلال الدین محمد بلخی ؛ ۱۰. شهادت جناب سلطانعلیشاه ؛ ۱۱. رحلت جناب نورعلیشاه گنابادی ؛ ۱۲. مقاله درباره جناب صالحعلیشاه ؛ ۱۳. زندگی جاوید : در رحلت حاج شیخ عبدالله حائری رحمتعلیشاه ؛ ۱۴. ما التصوف ؟ ؛ ۱۵. ما یقول الصوفیه ؟ ؛ ۱۶. تصوف ؛ ۱۷. موضوع تصوف ؛ ۱۸. طریقه نعمه اللهیه ؛ ۱۹. سلسله فقرای نعمت اللهی گنابادی ؛ ۲۰. وحدت وجود ؛ ۲۱. معاد جسمانی ؛ ۲۲. جنبش های مذهبی ؛ ۲۳. نکات جزئیه بین الشیعه و اهل السنه ؛ ۲۴. شیعه و ایران و ممالک عربی سعودی ؛ ۲۵. عاشورای رضوی ؛ ۲۶. رویت هلال ؛ ۲۷. جواب سوالات و رفع شبهات ؛ ۲۸. درباره شعر مرحوم حاج میرزا حسن معروف به صفیعلیشاه ؛ ۲۹. درباره دوازده تعلیم عبدالبهاء ؛ ۳۰. نامه به احمد کسروی ؛ ۳۱. ظهور فلسفه و علم ؛ ۳۲. فلسفه داروین و خداشناسی ؛ ۳۳. شرح حال محمد زکریای رازی ؛ ۳۴. افیون و اثرات آن ؛ ۳۵. زیان های افیون ؛ ۳۶. وجدان اخلاقی ؛ ۳۷. تربیت نظری و عملی ؛ ۳۸. همه مقصریم ؛ ۳۹. قانون و حقوق ؛ ۴۰. قانون و احترام آن ؛ ۴۱. قانون عفت ؛ ۴۲. فوائد اجتماعی نظام وظیفه ؛ ۴۳. سازمان دانشکده معقول و منقول ؛ ۴۴. اعلامیه حقوق بشر ؛ ۴۵. خرد و تمدن .
۱. خورشید تابنده / حاج علی تابنده محبوبعلیشاه .-- تهران : حقیقت / بخش شرح احوال
۲. عرفان ایران ( مجموعه مقالات ) شماره ۱۶ / یادنامه
نام ایشان سلطانحسین و ملقب به میرزا فضل الله ؛ فرزند جناب حاج شیخ محمد حسن صالحعلیشاه ، در طلوع آفتاب روز ۲۸ ذیحجه ۱۳۳۲ مطابق ۲۵ آبان ۱۲۹۳ و برابر ۱۷ نوامبر ۱۹۱۴ میلادی - پنج سال پس از شهادت جناب سلطانعلیشاه - از صبیه مرحوم آقای ملا محمد صدالعلماء در خاندان علم و عرفان از طایفه بیچاره در بیدخت گناباد متولد شد . پنج سال اول عمر در زمان حیات و ارشاد جد بزرگوارش جناب نورعلیشاه بود و تحت تعلیم و تربیت مستقیم و عنایت ایشان قرار داشت .
تحصیلات :
پس از یادگیری خواندن و نوشتن ، از سن هفت سالگی مشغول آموختن ادبیات فارسی و عربی نزد پدر بزرگوار و اساتید محلی شد . سپس به فراگیری معانی و بیان پرداخت (۱) . دروس فقه و اصول و فلسفه و منطق و کتب مهم در این علوم مثل « معالم الاصول » و « شرایع » و « شرح لمعه » در فقه و اصول و « شرح منظومه حکمت و منطق » مرحوم حاج ملا هادی سبزواری را در خدمت پدر تعلیم یافت .
ورود در تصوف :
نحوه طلب و تشرف به فقر ایشان چنین است : از سال ۱۳۴۷ قمری قریب به دو سال حضور پدر خود جناب صالحعلیشاه با گریه و زاری اظهار طلب می نمود ولی قبول نمی کردند و حتی یک روز که روی پای وی افتاده و گریه کرد ، جنابش ایشان را کنار زده و ممانعت نمودند . تا اینکه در سفری که آقای حاج شیخ عبدالله حائری رحمتعلیشاه ( شیخ سلسله ) و آقای حاج سید جواد عرفانی معروف به حاجی عمواوغلی همراه ایشان به بیدخت رفتند ، آقای رحمتعلیشاه را شفیع قرار داده ، تقاضا کردند که وساطت کنند . آقای رحمتعلیشاه در جواب گفتند که « بسیار خوب ، ولی باید هرچه می گوییم شما قبول کنید . » وقتی جناب صالحعلیشاه بیرون آمدند ، روی پای ایشان افتاده مجددا تقاضای تشرف نمود ، ولی آنجناب نپذیرفته گفتند : بنشینید . آقای رحمتعلیشاه نیز گفتند : بروید بنشینید . اما ایشان به همین حال اصرار باقی ماند ، تا اینکه جناب صالحعلیشاه پای خود را کشیده و ایشان را کنار زدند . آقای رحمتعلیشاه پس از خاتمه ماجرا به ایشان گفتند : شما که قرار بود حرف من را گوش کنید و وقتی گفتم بلند شوید ، باید بلند می شدید و فعلا من هم وساطت نمی کنم . آن روز که سه شنبه بود گذشت و روز بعد که جناب صالحعلیشاه به حمام می رفتند ، به حاج سید جواد عرفانی که قرار بود در حمام در خدمت جناب صالحعیشاه باشد گفت شما واسطه شوید ، شاید قبول کنند . وی نیز در حمام موضوع را با ایشان در میان گذاشته بود و بالاخره ایشان راضی شده و گفته بودند : بروید با آقای حاج شیخ ( رحمتعلیشاه ) مذاکره کنید و تاریخ را ایشان معلوم کنند . دیگران که در آنجا حاضر بودند از این خبر خوشحال شده و روز جمعه را پیشنهاد کردند ، اما آقای رحمتعلیشاه گفتند : روز جمعه دیر است و بهتر است فردا که شب جمعه است ، مشرف شود . بدین ترتیب ایشان در شب جمعه ۱۰ ربیع الثانی ۱۳۴۹ برابر ۱۳ شهریور ۱۳۰۹ به دلالت آقای حاج ملا عبدالله صدرالاشراف و در حضور آقای حاج شیخ عبدالله حائری رحمتعلیشاه به دست جناب صالحعلیشاه توبه کرده و رسما وارد سلوک الی الله گردید .
چون اساتید محلی ، روحیه تحقیق و فراگیری علم را در ایشان اقناع نمی کردند ، در سال ۱۳۱۰ شمسی ( ۱۳۵۱ قمری ) به دستور جناب صالحعلیشاه برای تکمیل تحصیلات به اصفهان که در آن ایام مجمع اساتید علوم عقلی و نقلی بود سفر کرد . خود جناب صالحعلیشاه نیز چند سالی در اصفهان تحصیل علوم دینی کرده و اطلاع کافی از آن شهر و مدارس و محافل علمیش داشتند و حتی توصیه به استفاده بیشتر از بعضی حضرات علما که قبلا خودشان آشنایی داشتند می کردند .
در اصفهان در مدرسه صدر که از مدارس مهم علوم دینی در آن دوران بود و جناب صالحعلیشاه نیز در دوران تحصیل در همانجا ساکن بودند ، ساکن شد . البته پدر بزرگوارشان آنی از تربیت ایشان غافل نبوده و طی مکاتباتی (۲) دستورات لازم در کیفیت سلوک الی الله و نحوه معاشرت با مردم خصوصا آقایان علما را به ایشان ابلاغ می کردند و ایشان نیز هر روز یکبار گزارشی از وضع خود خدمت ایشان ارسال می داشت . (۳)
در این دوران در علوم عقلی کتاب « الاشارات و التنبیهات » ابن سینا را که مشهورترین کتاب در حکمت مشاء است نزد مرحوم آقای شیخ محمد حکیم خراسانی گنابادی (۴) ، کتاب جامع و مشکل « اسفار » ملاصدرای شیرازی را نزد آقا شیخ محمود مفید ؛ در علوم نقلی و درس خارج فقه و اصول « شرح مکاسب » را نزد آیت الله حاج آقا رحیم ارباب و « فرائد الاصول » را نزد مرحوم آیت الله سید مرتضی خراسانی معروف به جارچی ، « کفایه الاصول » را نزد مرحوم آیت الله سید محمد نجف آبادی ، همچنین « قوانین » را نزد مرحوم حکیم خراسانی گنابادی و غیرهم آموخت . در عرفان نظری نیز « فصوص الحکم » شیخ اکبر محی الدین بن عربی را نزد مرحوم آقا شیخ اسدالله ایزدگشسب (۵) تلمذ نمود . غیر از علوم مذکور ، هیات و ریاضیات و طب سنتی و علوم غریبه را نیز در آنجا نزد اساتید فن و بعضا مرحوم ایزدگشسب فراگرفت . حتی یکی از دوستان و معاشرین ایشان در آن دوره که بعدا طبیب متخصصی در اصفهان شدند ، نقل کرده اند که ایشان به وی برخی مقدمات علوم دینی را آموخته و در عوض وی مقدمات زبان فرانسه به ایشان درس می داده است .
همچنین در اصفهان موفق به اخذ اجازه روایت از آقایان آیت الله حاج سید مهدی درچه ای و آیت الله حاج شیخ محمد رضا مسجد شاهی اصفهانی و آیت الله حاج سید محمد نجف آبادی اصفهانی شدند که متن اجازاتشان موجود است و حضرات آقایان فضل و کمال علمی و مراتب تقوی و ورع ایشان را می ستودند .
تحصیل ایشان در اصفهان حدود پنج سال طول کشید و در این مدت وظایف دینی و تهذیب نفس و دستورات طریقتی از قبیل تهجد و بیداری شب و گرفتن روزه های مستحب را بر همه چیز مقدم می داشت .
سرانجام چون از آموختن علوم حوزوی سیراب شد به تهران آمد . در ابتدا در حجره ای در مدرسه سپهسالار ( شهید مطهری فعلی ) ساکن و وارد دانشکده معقول و منقول شد و همزمان در دانشسرای عالی نیز مشغول تحصیل گردید .
مزیت تحصیلات دانشگاهی برای ایشان این بود که در آن زمان علوم جدید غربی در حال نفوذ کامل در ایران و سایر کشورهای اسلامی بود و طبعا جذابیتی خاص برای عده ای که ایران را در مقایسه با کشورهای غربی عقب مانده می دانستند داشت که معتقد بودند راه نجات کنار گذاشتن دین و رو به غرب کردن است . ایشان که در دوره چنین بحرانی به سر می برد ، کاملا آگاه بود که در مقام یک عارف و عالم مسلمان باید عالم به زمانه بود تا بتوان سخن غیر را فهمید و از اسلام و عرفان و معنویت آن در مقابل هجومی که تمدن غربی بر فرهنگ و تمدن اسلامی ممکن بود وارد آورد ، دفاع کرد . از طرف دیگر گروهی از بزرگان مسلمان که متوجه قدرت تهاجمی و ماهیت تمدن غربی و علوم جدید نبودند ، باید متذکر این معنی می شدند که نمی توان چشم و گوش بسته و با ناآگاهی در مقابل وضعیت جدید جهان رفتار کرد و سر در لاک خود فرو برد . (۶) بنابر این بهتر این بود که وارد دانشگاه و تحصیلات دانشگاهی شود که مرکز علوم و تمدن جدید بود .
دانشکده معقول و منقول در حقیقت حد واسط میان حوزه و دانشگاه و دانشسرای عالی مرکز تعلیم علوم جدید بود ، بنابر این ایشان در هر دو مشغول به تحصیل شد . در دانشکده معقول و منقول نزد اساتید محترم آقایان حاج سید محمد کاظم عصار و حاج سید محمد مشکوه و حاج میرزا مهدی آشتیانی و در دانشسرای عالی نزد اساتید مشهور آن زمان دوره لیسانس را به پایان برد و در سال ۱۳۱۸ شمسی با درجه عالی فارغ التحصیل شد . رساله پایان نامه دانشکده معقول و منقول ایشان در موضوع « سیر تکاملی و حرکت جوهریه » و رساله پایان نامه دانشسرای عالی را تحت عنوان « فلسفه فلوطین : رئیس افلاطونیان اخیر » نوشتند که هر دو ، مورد تحسین و تمجید اساتید قرار گرفت و با درجه عالی تصویب شد .
ایشان پنج سال در تهران به تحصیلات دانشگاهی گذراند . در این ایام ازدواج کرده و ضمن اشتغال به امور علمی به منظور کسب معاش به تدریس نیز می پرداخت .
سفرها و ملاقات با علمای اعلام :
پس از اتمام تحصیلات و سکونت چند ساله در تهران در سال ۱۳۲۱ ( ۱۳۶۱ قمری ) با امر جناب صالحعلیشاه همراه با خانواده به بیدخت بازگشت و تحت تربیت مستقیم سلوکی ایشان قرار گرفت . از آن پس همیشه در خدمت والد صوری و معنوی و راهنما و دلیل راه خویش بود و لحظه ای دست از متابعت بر نمی داشت تا تعلیم عشق و عرفان یابد .
پس از چندی شور و شوق زیارت قبور متبرکه ائمه اطهار و تحقیق و سیر آفاق و انفس که از صفات خاصه ایشان بود ، ایشان را بر آن داشت که با اجازه جناب صالحعلیشاه راهی اولین سفر خارج از کشور شود و تحقیق در ملل و نحل کند .
در ۹ دی ماه ۱۳۲۴ ( ۲۴ محرم ۱۳۶۵ ) به همراه عده ای سفری به عتبات عالیات نموده ، به زیارت مرقد مطهره ائمه اطهار (ع) مشرف گردید . ضمنا به ملاقات حضرات علمای اعلام و مراجع تقلید آیت الله سید هبه الدین شهرستانی ، آیت الله حاج آقا حسین قمی ، آیت الله حاج شیخ عبدالکریم زنجانی ، آیت الله حاج شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء ، آیت الله حاج سید محسن حکیم ، حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی و آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی موفق شد و مورد احترام آنان قرار گرفت . سپس برای زیارت اماکن مقدسه و دیدن مراکز علمی و دینی و سیاحتی به سوریه ، لبنان ، مصر ، فلسطین رفت و از راه بصره به ایران مراجعت کرد و در ۲۸ اسفند ۱۳۲۴ ( ۱۴ ربیع الثانی ۱۳۶۵ ) وارد تهران شد و پس از توفق کوتاهی به گناباد بازگشت . (۷)
دریافت اجازه دستگیری و ارشاد :
پس از استقرار کامل در بیدخت و طی کردن مراتب سلوک ، از طرف جناب صالحعلیشاه فرمان اجازه اقامه جماعت و تعلیم اوراد و اذکار لسانی به تاریخ ۱۵ شعبان ۱۳۶۹ و در تاریخ ۱۱ ذیقعده همان سال اجازه دستگیری طالبان طریق هدی و تلقین ذکر و فکر و هدایت سالکان با لقب « رضاعلی » برای ایشان صادر شد .
سه روز پس از صدور اجازه دستگیری ، به امر جناب صالحعلیشاه به قصد تشرف به حج و طواف خانه خدا عازم مکه شدند . (۸) این سفر در ۵ شهریور ۱۳۲۹ ( ۱۳ ذیقعده ۱۳۶۹ ) آغاز شد . در این سفر ایشان طبق سیره مرضیه خود علاوه بر سیر آفاق و انجام عمل واجب حج ، سیر انفس و ملاقات با بزرگان دین و علما نیز می کردند . و طبق دستور جناب صالحعلیشاه موفق به سه روز اعتکاف در مسجد الحرام شدند . پس از انجام مناسک حج و زیارت روضه نبوی و قبور متبرکه بقیع و سایر مقابر ، به سوریه و لبنان و مصر و اردن و فلسطین رفتند و پس از تشرف به بیت المقدس و سایر اماکن مقدسه و ملاقات با علما و بزرگان به سوی عراق حرکت کردند . در عراق موفق به زیارت عتبات مقدسه و ملاقات با مراجع تقلید ، آیت الله حاج شیخ عبدالکریم زنجانی ، آیت الله آل کاشف الغطاء ، آیت الله آقا سید محمود شاهرودی و آیت الله میرزا عبدالهادی شیرازی شدند .
در نجف اشرف طی اجازه نامه مورخه ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۷۰ پس از امتحان و پرسش بعضی مسائل غامض فقهی و اصولی از طرف آیت الله آل کاشف الغطاء موفق به اخذ درجه اجتهاد شدند .
در بازگشت به ایران هم در قم آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی به ملاقات ایشان آمدند و ایشان نیز به بازدید معظم له رفتند و از کتابخانه بزرگشان دیدن کردند . سپس به ملاقات علمای اعلام آیت الله فیض ، آیت الله صدر اصفهانی و آیت الله خوانساری رفتند و مورد لطف ایشان قرار گرفتند . این سفر در ۲۵ بهمن ۱۳۲۹ ( ۷ جمادی الاولی ۱۳۷۰ ) با بازگشت به بیدخت ختم شد .
پس از آن جناب صالحعیشاه با مشاهده کمالات صوری و معنوی ایشان برخی از امور و وظایف فقری از جمله پاسخ به بعضی مراسلات را بتدریج به ایشان محول نمودند .
در اسفند سال ۱۳۳۲ ( رجب ۱۳۷۳ ) عوارض پروستات در جناب صالحعلیشاه پیدا شده و شدت یافت ، که برای مداوا ابتدا به تربت حیدریه و سپس به سفارش پزشکان به تهران رفتند . در تهران نیز پزشکان و دوستان اصرار کردند که برای معالجه به خارج مسافرت کنند ، ولی راضی نمی شدند . ولی بالاخره در ۲۶ فروردین ۱۳۳۳ ( ۱۱ شعبان ۱۳۷۳ ) به طرف ژنو حرکت کردند . (۹) در این سفر جناب رضاعلیشاه به خواهش خود در همان بیمارستان محل معالجه جناب صالحعلیشاه سکونت داشتند . در این مدت که به دلیل مدت معالجه طولانی شد ، به دستور جناب صالحعلیشاه بازدیدهای مذهبی را انجام می دادند . مثل بازدید از وان نوتن کنسول هلند که از روسای سلسله چشتیه و برای عیادت ایشان آمده بود ، یا شیخ مصطفی رئیس سلسله شاذلیه در پاریس که اظهار طلب نیز می کرد . این سفر پس از سه ماه در ۱۳ تیر ۱۳۳۳ ( ۳ ذیقعده ۱۳۷۳ ) با مراجعت به تهران به پایان رسید .
به دلیل اشتیاق جناب صالحعلیشاه به زیارت عتبات عالیات ، پس از چند ماه توفق در خدمت ایشان برای زیارت عتبات حرکت کرده و پس از آن سفر را به سوی سوریه و لبنان ادامه دادند و به ایران بازگشتند .
در ۲۲ شهریور ۱۳۳۶ ( ۱۸ صفر ۱۳۷۷ ) ایشان در پی خواهش های مکرر آقای حاج ابوالفضل حاذقی از برادران ایمانی که نماینده فرهنگی ایران در افغانستان بود ، عازم افغانستان و سپس پاکستان شدند و قصد هندوستان نیز داشتند ولی میسر نشد و در ۱۹ آبان ۱۳۳۶ ( ۱۷ ربیع الثانی ۱۳۷۷ ) به ایران مراجعت کردند . (۱۰)
در ۱۳۳۹ ( ۱۳۸۰ قمری ) جناب صالحعلیشاه برای انجام عمره مفرده عازم مکه شدند و ایشان همراه چند نفر دیگر از فقرای نزدیک در خدمت وی بودند . در آنجا با آقای شیخ العراقین بیات و آقای حاج میرزا عبدالله سعید تهرانی که از علمای مهم و معروف بودند ، ملاقات کردند . در ۲۷ رجب نیز در مدینه با آقای حاج شیخ بهاء الدین نوری از علمای جلیل تهران ملاقات کردند . پس از آن به اردن و از اردن به عتبات مشرف شدند . در کاظمین آیت الله آقای شیخ محمد خالصی به دیدن ایشان آمده بسیار محبت کردند و جناب صالحعلیشاه نیز به اتفاق جناب رضاعلیشاه به بازدید معظم له رفتند . در نجف هم با آیت الله سید محسن حکیم و آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی ملاقات کرده مورد احترام قرار گرفتند .
در سال ۱۳۴۲ ( ۱۳۸۲ قمری ) نیز با اجازه جناب صالحعلیشاه به مکه معظمه برای حج تمتع مشرف شدند و پس از زیارت روضه نبوی و ائمه اطهار (ع) بقیع و حرم حضرت زینت (س) در دمشق و رفتن به اردن و بیروت ، در محرم ۱۳۸۳ به تهران مراجعت کردند .
همچنین در سفر اردیبهشت ۱۳۴۴ ( محرم ۱۳۸۵ ) جناب صالحعلیشاه به زیارت عتبات مقدسه عراق همراه ایشان بوده و در آنجا در مراسم عزاداری خامس آل عبا شرکت کردند .
از اوایل سال ۱۳۴۵ شمسی جناب صالحعلیشاه غالبا کسالت داشتند و وضع جسمانی ایشان رو به ضعف بود و سرانجام در ساعت سه و نیم پس از نیمه شب پنجشنبه ۹ ربیع الثانی ۱۳۸۶ مطابق ۶ مرداد ۱۳۴۵ و برابر ۲۸ ژوئیه ۱۹۶۶ رحلت کردند .
در دومین شب رحلت جناب صالحعلیشاه فرمان جانشینی جناب حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه که در ذیقعده ۱۳۷۹ نوشته شده بود ، خوانده شد و ایشان عهده دار مسند ارشاد و قطبیت سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی شدند .
سکونت در تهران :
جنابش در ۱۸ اسفند ۱۳۵۷ بر اثر شدت بیماری قلبی که از مدت ها قبل ایشان را رنج می داد ، ابتدا به طرف مشهد حرکت کرده و بعد از چند روز عازم تهران شدند و چند ماه در تهران سکونت کردند . در این مدت ضمن معالجه برای ملاقات مراجع تقلید و حضرات آیات عظام به قم مشرف شدند و با امام خمینی نیز دیدار کردند . در آن ملاقات مذاکراتی درباره انقلاب انجام شد و حضرت امام اظهار لطف و تایید کامل نسبت به معظم له و طریقه ایشان نمودند . در ادامه معالجات در ۲۸ مهر ۱۳۵۸ به اروپا تشریف بردند . (۱۱) و در انتهای سفر نیز موفق به زیارت خانه خدا شدند . سپس از آنجا به منظور دیدار فقرای ساکن هند و قبور متبرکه آنجا (۱۲) و همچنین معالجه به طریق طب سنتی که اعتقاد کامل به آن داشتند ، به هندوستان رفتند و در ۳۰ اسفند ۱۳۵۸ به تهران بازگشتند . این سفر تقریبا پنج ماه به طول کشید .
سکونت ایشان در تهران که در ابتدا قرار بود موقتی باشد ، به موجب مشکلاتی از قبیل بیماری و تشخیص اطبا مبنی بر خطرناک بودن بیماری ایشان و اینکه باید تحت نظارت دائمی اطبا باشند ، و همچنین تقاضاهای مکرر برادران تهرانی و بستگانشان که در تهران سکونت داشتند به استقرار دائمی مبدل شد و قریب ۱۴ سال در غربت از مسکن مالوف خویش بیدخت ، که به دنبال پدر بزرگوار آنجا را آباد کرده و دارالارشاد ایشان بود و مزار سلطانی که همچون پدر بزرگوارشان خود را مفتخر به خدمت در آنجا می دانستند ، به سر بردند و در تهران سکونت گزیدند . ولی در این سال ها نیز تقریبا به همان سنت دیرینه خود در بیدخت رفتار می کردند . به این نحو که ثلث آخر شب را بیدار و به راز و نیاز به درگاه بی نیاز و قرائت قرآن می پرداختند . و سپس صبحانه مختصری میل می کردند و پس از عبادت سحری همه روزه اول وقت در منزل شخصی به ملاقات با اخوان و دوستان و سایر مراجعین و پاسخگویی سوالات و رفع مشکلات و حاجات آنان مشغول بودند .
بعد از ملاقات عمومی روزانه ، اوقات را به مکاتبات و پاسخ نامه های فراوان و گاه دید و بازدید برادان و دوستان و رسیدگی به احوال برادرانی که به علت ناتوانی امکان شرکت در مجالس فقری را نداشتند و یا آشنایانی که مبتلا به کسالت و یا گرفتاری های دیگر شده بودند مصروف داشته و غالبا دستورات لازم برای رسیدگی به احوالشان می دادند و دلجویی می کردند . بعد از ظهر هم اندکی استراحت فرموده به ادامه مکاتبات و دید و بازدید و یا مطالعه و تحقیق علمی می پرداختند .
شب های دوشنبه و جمعه و صبح های جمعه نیز در مجلس فقری واقع در حسینیه حائری و پس از تجدید بنای حسینیه امیرسلیمانی ، در آنجا حضور می یافتند . در مراسم دینی اعم از ایام عزاداری محرم و صفر و ایام شهادت حضرت علی بن ابی طالب (ع) و یا اعیاد دینی و مذاهبی در مجالس منعقده حضور می یافتند و بیاناتی می کردند . شب های جمعه کتاب « صالحیه » تالیف جناب نورعلیشاه را تفسیر می کردند . در سایر مجالس فقری نیز گاه به تناسب بیاناتی می نمودند . صبح های جمعه هم تا قبل از شدت کسالت جسمانی - در دو سال آخر حیات - به حرم مطهر حضرت عبدالعظیم مشرف و سپس به زیارت مقبره متبرکه جناب سعادتعلیشاه و نورعلیشاه گنابادی در صحن امامزاده حمزه (۱۳) حاضر و پس از مجلس روضه خوانی و مناجات برای شرکت در مجلس صبح جمعه عازم می شدند .
در خلال ایام اقامت در تهران بنابر تقاضای فقرای شهرستان ها و خارج از کشور ، سفرهای متعددی کردند و تا اواخر حیات حتی با ضعف کامل جسمانی ، مشکلات سفر را به جان می خریدند تا به خواهش و اشتیاق زیارت برادران ایمانی اجابت کنند .
رحلت :
جناب رضاعلیشاه در چند سال آخر حیات صوری دچار ضعف بنیه شدید گشته و از بیماری های مختلفی که برخی از آنها مزمن شده و از کودکی مبتلا بودند ، رنج می بردند ولی عموما با روی خوش و چهره بشاش با اشخاص روبرو می شدند و حاضر نبودند خواهش پزشکان و دوستان را مبنی بر اینکه مدت زمانی استراحت کرده و با تعطیل کردن رسیدگی به امور فقرا برای استراحت به نقطه ای بروند ، بپذیرند . حتی در اوقاتی که مقارن با موشک باران تهران بود باز هم اصرار دوستان را مبنی بر ترک تهران و سکونت موقتی در جایی امن را نپذیرفتند .
آن بزرگوار در این ایام غالبا کسالت داشتند و دیگر هیچگاه وضع جسمانیشان به حالت سابق بازنگشت . لذا بر اثر تشدید بیماری قلبی یکبار در سال ۱۳۶۹ و بار دیگر در سال ۱۳۷۰ در بیمارستان بستری شدند و غالبا ضعیف و مریض بودند ، ولی به روی خود نمی آوردند و حتی مجبور شدند عصا که هیچگاه دوست نداشتند از آن استفاده کنند ، به دست گیرند . ولی به محض اندکی بهبودی در اجتماع فقرا شرکت کرده و برای دیدن آنان مسافرت می نمودند .
از اواخر سال ۱۳۷۰ و از اوایل ۱۳۷۱ شمسی وضع ایشان چنان شده بود که گویی دیگر تعلقی به حیات مادی ندارند . رفتار و گفتارشان حاکی از رحلت قریب الوقوع ایشان بود و گاه به ایما و اشاره به دیگران نیز خبر می دادند . مثلا پس از ماه مبارک سال ۱۴۱۲ قمری وقتی مسوول وصول فطریه صورت مربوطه را حضورشان تقدیم و عرض کرد بقیه صورت حساب را بعدا تقدیم می کنم ، ایشان فرمودند : « این آخرین فطریه ای است که از شما می گیرم ، از من دیگر گذشت ؛ بعد از من هر که باشد خودش از شما خواهد گرفت . » در صبح آخرین جمعه ای هم که قبل از اتمام سال ۱۳۷۰ به زیارت حضرت عبدالعظیم رفتند در بقعه متبرکه سعادتیه نوریه به حالت خداحافظی خطاب به حاضرین گفتند : در حیات و مماتم به یاد من باشید . سپس فرمودند : بعد از من دیگری است به او رجوع کنید . در مراسم سال نو ۱۳۷۱ شمسی نیز در ضمن بیانات خویش بر اثر ناگواری حوادث پیش آمده در آن سال چند بار تکرار کردند که : « ای سال برنگردی ، صد سال برنگردی . » و سپس این بیت را خواندند : اگر جستم از دست این تیرزن / من و کنج ویرانه و پیرزن
معظم له در روز شنبه دوم خرداد ۱۳۷۱ برابر ۲۰ ذیقعده ۱۴۱۲ همراه با چند تن از اعضای خانواده و دوستان به قصد خداحافظی ابدی از عده ای از فقرای داخل و خارج از کشور عازم دوبی شدند و پس از حدود ده روز توقف به شیراز رفتند و از طریق اصفهان و قم در ۲۴ خرداد به تهران بازگشتند . در این سفر نیز با کنایه و اشاره از دوستان خویش خداحافظی کردند ، از جمله به یکی از آقایان اطبای متخصص که از دوستان قدیمی ایشان بود ، فرمودند : « ما باید برویم و برای همیشه خداحافظ . » در بازگشت از این سفر حالت قطع علاقه به حیات صوری در ایشان بیش از پیش شد ، به نحوی که دیگر کاملا در گفتار و کردارشان واضح بود . کمتر سخن می گفتند و بیشتر متمایل به سکوت بودند و در خلوت به سر می بردند و توجهی به آنچه در اطرافشان می گذشت نداشتند .
در این اوقات در خاتمه مراسم عزاداری ایام محرم به حسینیه تشریف آوردند و ضمن یکی سخنرانی پانزده دقیقه ای با تشکر از خدمه و آقایان وعاظ از آنان خداحافظی کردند . در روز اربعین نیز که مراسم عزاداری در خانه شخصی ایشان برگزار شد ، ساکت و بسیار ضعیف بودند ، غالبا به نقطه ای خیره می شدند ، گویی اصلا توجهی به امور پیرامون خود ندارند و با حرکات چشم و تکان دادن سر با حاضرین مواجه می شدند . به نحوی که واعظ محترم مجلس در انتهای روضه اظهار داشت که تا کنون ایشان را چنین بدحال ندیده است . و همگی از رفتار عجیبشان متحیر بودند . گویی در دنیا نیستند و مشتاق اند که هرچه زودتر پرواز به کوی دوست کنند .
وضع ناگوار ایشان به همین ترتیب وخیم تر می شد تا اینکه در بعد از ظهر روز پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۷۱ بر اثر وخامت احوال ، آن بزرگوار را در بیمارستان بستری کرده و پس از معایناتی به بخش مراقبت های ویژه قلبی منتقل نمودند . در حالی که دفعات قبل برای رفتن به بیمارستان مخالفت می کردند ، این بار بالاخره تسلیم پزشکان شدند . بستری شدن ایشان در بیمارستان حدود سیزده روز طول کشید .
در دو روز آخر بیمارستان ، ایشان از انجام معالجات پزشکی سرباز می زدند و می گفتند لزومی ندارد ، ما رفتنی هستیم . بدین ترتیب جناب رضاعلیشاه در سحرگاه روز ۱۸ شهریور ۱۳۷۱ مطابق ۱۱ ربیع الاول ۱۴۱۳ و برابر ۹ سپتامبر ۱۹۹۲ پس از خواندن نماز صبح در حدود ساعت شش و پانزده دقیقه دعوت حق را لبیک گفتند .
بعد از ظهر همان روز جناب محبوبعلیشاه با همراهان به سوی بیدخت گناباد حرکت کردند . بدن ایشان پس از دادن طواف گرد حرم مطهر رضوی (ع) در مشهد ، بنا به وصیت خودشان در مزار سلطانی بیدخت طی مراسم تشییع باشکوهی در کنار جناب سلطانعلیشاه و صالحعیشاه دفن شد . (۱۳)
آثار علمی :
آثار علمی جناب رضاعلیشاه موضوع های مختلفی از عرفان تا تاریخ و جغرافیا و سفرنامه را دربرمی گیرد . درباره بعضی از این موضوع ها ، مثل فلسفه فلوطین یا اعلامیه حقوق بشر ، آثار ایشان جزو اولین کتاب های نوشته شده است . مجموعه کتاب ها و رساله های ایشان اعم از منتشر شده و منتشر نشده به شرح ذیل است :
۱. تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا .
۲. افیون و اثرات آن ، ضمیمه کتاب « ذوالفقار » جناب نورعلیشاه .
۳. خواب مغناطیسی ، پیوست رساله « تنبیه النائمین » جناب سلطانعلیشاه .
۴. شرح حال خواجه عبدالله انصاری ، مقدمه رسائل وی .
۵. فلسفه فلوطین : رئیس افلاطونیان اخیر .
۶. نیاز تجلی : ترجمه دعای ابوحمزه ثمالی و شرح حال وی .
۷. نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم : شرح حال جناب سلطانعلیشاه .
۸. رساله رفع شبهات .
۹. خاطرات سفر حج .
۱۰. رهنمای سعادت : ترجمه بخش هایی از تفسیر « بیان السعاده » جناب سلطانعلیشاه .
۱۱. نظریه مذهبی به اعلامیه حقوق بشر .
۱۲. از گناباد به ژنو : سفرنامه .
۱۳. تاریخ و جغرافیای گناباد .
۱۴. یادداشت های سفر به ممالک عربی .
۱۵. گردش افغانستان و پاکستان .
۱۶. قرآن مجید و سه داستان اسرارآمیز عرفانی : شرح و تفسیر داستان اصحاب کهف ، موسی و خصر ، ذوالقرنین ؛ از کتاب « بیان السعاده » .
۱۷. ده سخنرانی .
۱۸. رساله التاریخ المختصر فی احوال المعصومین الاربعه عشر (ع) .
۱۹. سه گوهر تابناک از دریای پرفیض کلام الهی : شرح و تفسیر آیه الکرسی ، آیات خواتیم سوره بقره ، آیه نور ؛ از کتاب « بیان السعاده » .
۲۰. فلسفه ابن رشد و ترجمه کتاب « الکشف عن مناهج الادله » ( چاپ نشده ) .
۲۱. سیر تکاملی و حرکت جوهریه ( چاپ نشده ) .
۲۲. سفرنامه اول به هند ( چاپ نشده ) .
۲۳. سفرنامه دوم به هند ( چاپ نشده ) .
مقالات و سخنرانی ها :
به هنگام تحصیل در تهران و سپس در ایام فراغت از تحصیل در گناباد به تناسب موضوعات علمی مطروحه یا مسائل دینی و اجتماعی روز مقالاتی نوشته یا سخنرانی هایی در دانشگاه و سایر محافل علمی ایراد کرده اند که بعضا به صورت مقالاتی موجود است . عناوینی که ذیلا معرفی می شود ، قسمت اعظم این آثار است :
۱. مبعث حضرت رسول (ص) ؛ ۲. پیغمبر بزرگوار اسلام ؛ ۳. پیرامون کتاب « محمد پیغمبری که باید از نو شناخت » ؛ ۴. تولد حضرت مولی (ع) ؛ ۵. نابغه اسلام ؛ ۶. یک شخصیت مهم از پیشوایان تشیع ؛ ۷. تولد حضرت قائم (عج) ؛ ۸. شرح حال شیخ عطار ؛ ۹. نکاتی چند درباره مولانا جلال الدین محمد بلخی ؛ ۱۰. شهادت جناب سلطانعلیشاه ؛ ۱۱. رحلت جناب نورعلیشاه گنابادی ؛ ۱۲. مقاله درباره جناب صالحعلیشاه ؛ ۱۳. زندگی جاوید : در رحلت حاج شیخ عبدالله حائری رحمتعلیشاه ؛ ۱۴. ما التصوف ؟ ؛ ۱۵. ما یقول الصوفیه ؟ ؛ ۱۶. تصوف ؛ ۱۷. موضوع تصوف ؛ ۱۸. طریقه نعمه اللهیه ؛ ۱۹. سلسله فقرای نعمت اللهی گنابادی ؛ ۲۰. وحدت وجود ؛ ۲۱. معاد جسمانی ؛ ۲۲. جنبش های مذهبی ؛ ۲۳. نکات جزئیه بین الشیعه و اهل السنه ؛ ۲۴. شیعه و ایران و ممالک عربی سعودی ؛ ۲۵. عاشورای رضوی ؛ ۲۶. رویت هلال ؛ ۲۷. جواب سوالات و رفع شبهات ؛ ۲۸. درباره شعر مرحوم حاج میرزا حسن معروف به صفیعلیشاه ؛ ۲۹. درباره دوازده تعلیم عبدالبهاء ؛ ۳۰. نامه به احمد کسروی ؛ ۳۱. ظهور فلسفه و علم ؛ ۳۲. فلسفه داروین و خداشناسی ؛ ۳۳. شرح حال محمد زکریای رازی ؛ ۳۴. افیون و اثرات آن ؛ ۳۵. زیان های افیون ؛ ۳۶. وجدان اخلاقی ؛ ۳۷. تربیت نظری و عملی ؛ ۳۸. همه مقصریم ؛ ۳۹. قانون و حقوق ؛ ۴۰. قانون و احترام آن ؛ ۴۱. قانون عفت ؛ ۴۲. فوائد اجتماعی نظام وظیفه ؛ ۴۳. سازمان دانشکده معقول و منقول ؛ ۴۴. اعلامیه حقوق بشر ؛ ۴۵. خرد و تمدن .
پاورقی :
منبع :
۱. خورشید تابنده / حاج علی تابنده محبوبعلیشاه .-- تهران : حقیقت / بخش شرح احوال
۲. عرفان ایران ( مجموعه مقالات ) شماره ۱۶ / یادنامه
برچسبها: عارفان - اقطاب, عارفان - همه
<< Home