دفاعیه ها : تصوف و عرفان از دیدگاه علامه استاد شهید مرتضی مطهری - ۱
بخش اول : نقد مخالفین و موافقین عرفا
نوع نخست انتقادها و اصلاحات نظری او مربوط به آن دسته از نگرش هایی می شود که عرفان را در کنار دیگر روش های تربیتی و تزکیه نفس هرچند مفید می داند اما دارای اشکال نیز می بیند . او معتقد است عرفا نیز مثل فقها ، متکلمین و فلاسفه مسلمان اگرچه اشتباه داشته اند ولی به هیچ روی مغرض نبوده اند . او عرفا را که به نظر ایشان همان صوفیان هستند مخلصینی می داند که تنها به قرآن و عترت توسل جسته و از منابع غیراسلامی چیزی اخذ نکرده اند . مهم ترین نکات این نوع نگرش را به شرح ذیل می توان عنوان نمود :
عارف همان صوفی است
علامه مطهری در درس اول خویش در عرفان نظری ، نخست اذعان می کند که تفکیک میان عرفان و تصوف همان گونه که ذکر شد باطل است و میان عرفان و تصوف فرقی نیست ، و تفاوت اعتباری که برخی قایل شده اند ، مربوط به نیات افراد رجوع کننده است . به دیگر سخن هرگاه در تاریخ عرفان ، افرادی عرفان نظری را دنبال کنند ، اعتبارا مطالعات خویش را در قلمرو عرفان دنبال کرده اند ، ولی هرگاه زندگی عملی و یا عرفان عملی این دسته از عرفا مد نظر باشد آنها را صوفی و رشته علمی آنها را تصوف می نامیده اند ، پس از نظر ایشان عرفان علم نظری ایمان است که هرگاه به طریق عملی انجام و دنبال شود و موجب تشخیص این گروه از دیگر مسلمانان شود آن را تصوف می توان نامید :
پس برخلاف بسیاری از ناآشنایان ، عرفان و تصوف نه تنها دو شاخه مجز نیستند ، بلکه هر دو یک شاخه واحد است که بنابر نگاه بیننده دو نام می گیرند : اگر آنها را به عنوان مدرسین و محققین نگاه کنید عارف خطاب شده اند ، و اگر به عنوان عمل کننده به همان علم عرفان نگاه شوند ، صوفی خوانده می شوند ، و البته ایشان نیز به خوبی می دانند و متذکر هم شده اند که در عمل جدایی عرفان و تصوف ، به معنی جدایی علم و عمل ، باطل و مذموم است . پس عرفان همان تصوف و عارف همان صوفی است .
تصوف شاخه ای در اسلام
برخلاف بسیاری از ناآشنایان که مدعی فرضیه تراوش بوده و معتقد بوده اند که تصوف از هندوستان یا حوزه نوافلاطونی یا فکر مانوی وارد اسلام شده است ، و ناکسانی که مایل اند مطابق با فرضیه بطلان دینی بگویند انسان با ورود به مسلک صوفیان وارد به انشعابی غیراسلامی شده است ، ایشان به خوبی و درستی اشاره می کنند که نه تنها تصوف و عرفا شعبه ای جدا شده و منفک از اسلام نیست و از هیچ ماخذ و منبع غیراسلامی هم گرفته نشده ، بلکه هرچه هست از منبع قرآن و عترت است ، هرچند در این استنباط از قرآن و عترت برخی هم دچار اشتباه شده باشند ، که در هر علم از عرفان گرفته تا تفسیر ، اصول ، فقه ، کلام و غیره چنین اشتباهاتی ممکن است و هیچگاه چنین اشتباهات موجب نمی شود تا کلیه افراد و رشته فکری و مکتب آنها مورد تخطئه قرار گیرد . نگاه کنید به فرازهایی از تفاسیر ایشان درباره اصالت اسلامی تصوف :
و یا :
او سپس نظریه شارحین تصوف را به سه دسته تقسیم می کنند :
الف : مخالفینی که معتقدند تصوف عبارت از عوام فریبی است و عرفان اساسا ربطی به اسلام ندارد .
ب : متجددین که خودشان با اسلام میانه خوبی ندارند و مایل اند بگویند عرفان و تصوف از نهضت های ضداسلامی ، و ایرانی بوده که علیه حکومت اسلام و اعراب به وجود آمده است . پس متصوفه از ترس و تقیه به قرآن و سنت و عترت روی آورده اند . علامه مطهری ضمن رد دو نظریه فوق نظریه دسته سوم را مطرح می کند .
ج : بی طرف ها که معتقدند اگر چه در برخی دسته جات فرقه ای و عرفان عملی انحرافاتی وجود دارد ولی عرفا « خلوص نیت داشته و هرگز نمی خواسته اند برضد اسلام مطلبی گفته و آورده باشند . » (۲) ایشان در ادامه این مطلب می فرماید :
سپس اشاره می کند که دانستن و فهمیدن عرفان و تصوف مستلزم دانستن و شناختن اصطلاحات صوفیه است ، و اگر با این شناخت حرکت انجام شود عرفا و صوفیه را می توان یکی از شاخه های صمیمی و مخلص اسلام به شمار آورد .
البته نظر مطهری مبنی بر کشف احتمالی خطا در نظریات عرفا مثل سایر علما به نظر منطقی است ولی این مساله بایستی با اشارات دقیق تر ایشان و اساتید ایشان مانند علامه طباطبایی و امام خمینی توضیح و تطبیق داده شود تا بهتر فهم شود . در فهم این موضوع دو نکته قابل توجه وجود دارد : یکی آنکه بنابر قول علامه حسینی ورود ایشان به جرگه عرفا عملی در اواخر عمر شریف وی رخ داد و بنابر این او در هنگام ایرادهای فوق تجربیات عمیق تر اساتید خود را در مسلک عرفان عملی مرور نکرده بود . دوم اینکه ، اشتباهات در تفاسیر عرفا به ویژه در میان عرفا و تصوف غیرشیعه یا صوفیان شیعی مذهبی که به دو دسته حقه و غیرحقه تقسیم می شوند ، بایستی جستجو شود .
تاکید علامه مطهری بر اسلامی بودن تصوف
همان گونه که در آغاز این بخش گفته شد ، پذیرش این نکته که عرفان اسلامی از هند ، یونان یا هرکجای دیگری گرفته شده باشد تنها فرضیه ای است که در کتب تراوشیان که در برابر فرضیه قوی تری از مکتب برآمدیان (۴) قرار می گیرد . بنابر این اگرچه تعداد زیادی فرضیه اول را پذیرفته اند ، ولی هیچگاه اکثریت ملاک حقیقت نبوده است : « و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله » . و به قول مطهری دلیلی مهم گرایش به این دسته می تواند هم به دلیل دشمنی آگاهانه یا ناآگاهانه آنها با اسلام و یا عناد علیه عرفان و یا دشمنی و عقده نسبت به هر دو ، که در حقیقت واحدند ، باشد . (۵)
فرضیه دوم ( برآمدیان ) به نظر ما مساله را درست تر و منطقی تر نشان می دهد . زیرا طبق این فرضیه می توان گفت که فهم باطنی قرآن و سنت و سپس فهم وجوب اطاعت از مرشدی راهبر و دلیلی الهی در قامت استادی ربانی ، که در هر عصر و زمانه ای بایستی زنده باشد ، که آیات و احادیث متواتر این خبر را تایید نموده است را ایجاب می کرده است . عرفای اسلام که فهم باطنی را هم خود قرار دادند و به تدریج به گروهی اجتماعی بدل شده و متصوفه یا صوفیان نام گرفتند . در این کار هیچ نیازی به غیر نداشته اند ، و علت گرایش آنها به تصوف و بیان رمزگونه و عارفانه حقایق نیز ، به علت ترس از دولت های وقت نبوده است . به عبارت دیگر تقیه اجتماعی هیچگاه مطلوب عرفا و صوفیه نبوده است ، بلکه برعکس صوفیان همیشه خود را به آب و آتش انداخته اند و در برابر بلایا و مصائب با سپر توکل حرکت کرده اند . پس چه دلیلی دارد که علاقه آنها را به تصوف در اسلام ناشی از ترس آنها بدانیم . نگاه کنید به قول قاسم غنی در تاریخ تصوف که به نظر آقای مطهری :
آنگاه ایشان به نقد این آرا پرداخته ، می فرماید :
و یا این نکته به اصطلاح ملی گرایانه که :
پس چرا عرفا و متصوفه در پرده اسرار می گفته اند ، به عبارت ما تقیه ایمانی ، و نه تقیه اجتماعی ، می کرده اند ، زیر معتقد بودند که :
گفتگو آیین درویشی نبود / ورنه با تو ماجراها داشتیم
به نظر علامه دو دلیل وجود دارد :پس صوفیه نه از غرب و یا شرق تاثیر گرفته است و نه از سر اعتراض به سیاست سخن در پرده می گفتند . سخن اینها از بس که ژرف و عمیق بوده است تنها به گوش کمیل ها شنیده می شده و به چشم سلمان ها دیده می شده است و از همین روی کلام ایشان مشحون از معارف است و ...
سپس با نقل قولی از نیکلسن تصریح می کند که « منبع اصلی عرفان اسلامی قرآن و سنت است » (۱۱)
و بدین معنا علامه مطهری اغلب فرضیه های باطل معاندین و مخالفین تصوف را باطل اعلام می کند .
تصوف حقه و غیرحقه
در باب تفکیک عرفا و صوفیه حقه از غیرحقه ، نخست در درس اول ، اشاره مختصری به برخی از نکات از قبیل آرایش سر و صورت و خانقاه نشینی در برابر بی توجهی به لباس خاص و خانقاه نشینی اشاره کرده و گروه دوم را برتر می شمرد - که البته دین نه با لباس و آرایش سر به وجود می آید و نه از بین می رود ، به قول جناب سلطانعلیشاه « دینی را به مویی نبسته اند » .
پس آنگاه با طرح تفکیک مورد نظر ما در این بخش به شرح نظریه حافظ نشسته عنوان می کند که حافظ نیز :
حافظ در شعر فوق در مصراع اول نقد صوفی را صافی و بی غش می داند ، یعنی همان می صافی مورد نظر در سوره واقعه ، ولی بسیاری از صوفیان را هم - البته نالایق - و یا به عبارتی درست تر ، صوفی نما می داند ، و این همان تفکیکی است که در نقد عرفان و تصوف بسیاری از منتقدان از آن غافل و به ناگزیر دچار شبهه و خلاف گویی شده اند .
عرفان و تصوف چیست ؟
عرفان که ، بنابر شرحی که گذشت از نظر علامه ، همان تصوف است عبارت است از :
توحید که هدف اصلی عرفان است ، به ناگزیر با توحید « اهل قیل و قال » البته فرق دارد ، زیرا که زبان آنها و نیز اهداف صوفیه از فیلسوف و عامی متفاوت است .
پس عرفان و تصوف بر دو بخش است : یکی عرفان نظری و دیگری عرفان عملی ، عرفان نظری یعنی « جهان بینی عرفانی » ، به عبارت دیگر :
ولی عرفان عملی یعنی وارد شدن در سیر و سلوک تحت نظر مرشدی خضرگونه و به سوی توحید عملی ، یعنی جز خدا ندیدن حرکت کردن :
عرفان عملی همان تصوف است که در طریقت های معروفی و جنیدیه در سراسر ممالک اسلامی جاری است و علامه طباطبایی نیز در همین سیر و سلوک دست ارادت به بزرگان سلسله کبرویه سپرده بود و علامه مطهری بنابر اشاره علامه حسینی در لب الالباب تازه در اواخر عمر توانست گام های نخست آن را بردارد .
پاورقی :
منبع :
جامعه شناسی تاریخی نظریه های متفکرین مسلمان : جامعه شناسی و انسان شناسی نزد متفکرین مسلمان / دکتر ح. ا. تنهایی .-- تهران : بهمن برنا ، ۱۳۸۳ / فصل هجدهم : زمینه های اصلاح گرایی دینی در اندیشه های مطهری ؛ صص ۳۲۸ - ۳۴۱ / زیر عنوان « ۲. اصلاح در شیوه تربیت حوزه »
برچسبها: دفاعیه ها
<< Home