سلام

درویشی درويشي سلسله نعمت‌اللهی نعمت‌الهیه نعمه‌الهی نعمه‌اللهیه نعمت اللهی نعمه الهی نعمت اللهي نعمت‌اللهي نعمه‌اللهي نعمت الهیه نعمه اللهیه سلطانعلیشاهی سلطانعليشاهي سلطان علیشاهی سلطان عليشاهي سلطان‌علیشاهی سلطان‌عليشاهي گنابادی گنابادي گنابادیه گناباديه عرفان تصوف صوفی صوفي صوفیه صوفيه عرفا صوفیان صوفيان درویش قطب اقطاب مزار سلطاني سلطانی mysticism sufism shiism sufism shiah sufism islamic sufism nimatullahi order gunabadi

یکشنبه

عرفان ، تصوف : سهم عقل در شریعت و طریقت / حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه

در اولین اعلامیه ای که در تاریخ ۷ رمضان ۱۴۱۷ مطابق با ۲۸ دی ماه ۱۳۷۵ - فردای رحلت حضرت آقای محبوبعلیشاه - منتشر نمودم به عرض رساندم که وظایف مقرره در شرع مقدس را به سه دسته می توان تقسیم کرد : وظایف شریعتی ، وظایف طریقتی و وظایفی که در قلمرو تفکر و تعقل قرار دارد . هیچ وقت نمی توان گفت فلان شخص مطلقا عارف است و فلان شخص مطلقا عاقل . هر کس به درجه ای ، از این حالات برخوردار است . البته چهارده معصوم (ع) بطور مطلق حائز تمام این مقامات هستند و به دلیل عصمتی که دارند تمام دستورات را انجام می دهند .
بنابراین وقتی می گوییم مساله ای در قلمرو تعقل و تفکر قرار دارد و باید از این راه حل شود ، باید به دنبال بهترین راه حل باشیم و اگر چنانچه نتوانستید آن را حل کنید نگران نباشید . مثلا در نماز سعی می کنید حواستان کاملا متوجه نماز باشد ، اما این میسر نمی شود ، ولی به قدر تلاشتان می توانید آن را میسر کنید . به همین دلیل خبری از ائمه روایت شده است به این معنی که هر کس دو رکعت نماز با توجه بخواند و در تمام طول نماز توجهش به معنویت نماز باشد همه عباداتش برآورده می شود . منظور اینکه این کار آن قدر مشکل است که چنین پاداش بزرگی دارد .
پس اگر ضعفی دارید ، ناراحت نباشید به قدرت توانایی تان رفتار و تلاش کنید . مثل ورزشکاری که اول قادر به بلند کردن میل زورخانه نبود اما با تمرین و ممارست میل برایش پر کاه شد . شما هم در مسائل معنوی اگر توجه به ذکر و فکر داشته باشید ، از روزی ای که خداوند به شما داده شاکر می شوید . بشر دوران های مختلفی را طی کرده ، اختراع ماشین ، برق ، الکترونیک ، سفر به کرات و کشف سیارات . این تکاملی که بشر به آن دست یافته روز به روز تفکر و تعقل او را قوی تر می کند و دامنه آن را گسترش می دهد . اگر تعقل و تفکر بشر زیر سایه آن دو قلمرو دیگر یعنی شریعت و طریقت تربیت شود و توسعه یابد ، مشکلات بهتر حل می شود البته با حل یک مشکل ، مشکل دیگری پیش می آید . ولی از زیادی مشکلات و پیشامدها نباید مکدر شد ، اگر قلمرو تعقل و تفکر مطابق دستورات شریعت و طریقت توسعه پیدا کند ، آن وقت راه حل مسائل بر دل او الهام می شود . بارها این آیه را تکرار کرده ایم که « و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها » (۱) ؛ یعنی و قسم به نفس و آنکه او را بیافرید و کار صحیح و ناصحیح را بر او الهام کرد .
قبلا رسم بر این بود که برای تایید مقررات اخلاقی - مذهبی می گفتند فلان پروفسور انگلیسی هم این طور گفته است یا فلان استاد نیز این نظر را تایید می کند . ولی من معتقدم که برای تایید یا رد نظریه بزرگان و علما باید به قرآن استناد شود . همه روانکاوان معتقدند که حل همه مسائل در اختیار ماست منتهی در بایگانی ذهن ما را کد افتاده است . حتی معتقدند در خواب که قوه اراده ما کار نمی کند ، آن مسائل با هم ترکیب شده و راه حل را پیدا می کنند . یادم می آید که در سال دوم دبیرستان ، مساله جبری داده بودند که هر چقدر فکر کردم راه حل آن را پیدا نکردم . شب که خوابیدم در خواب مساله را حل کردم و برای اینکه فراموش نکنم ، بلند شدم و راه حل را نوشتم. چون تمام تمرکز من روی درس و معلم و حل مساله بود این تمرکز مانند آهن ربایی ، در وسط آشغال ها ، براده ها را جمع کرد و کنار هم گذاشت . من قبلا راه حل را خوانده بودم فقط ترکیب این دانسته ها با هم و رسیدن به جواب مشکل بود .
حالا اگر تفکر و تعقل انسان در راه هدفش باشد - مثل دانش آموزی که درس و معلم و نمره خدای اوست - این توجه مشکل را حل می کند . اگر تفکر و تعقل ما متوجه خدایی باشد که انسان را آفریده ، و این توجه بیشتر و دقیقتر باشد ، دیگر مشکلی حل نشده باقی نمی ماند . جامعه شناسان جوامع بشری را به چند مرحله تقسیم می کنند : مرحله اول جامعه ای که در آن تعدد خدایان بود . بعد کم کم تعداد خدایان کم شد تا به خدایای واحد رسیدند . انسان هم غالبا این مراحل را دارد . در کودکی خدایش خوراک و پوشاک است ، کمی بزرگتر که می شود خدایش پدر و مادر می شود . تا وقتی که راه بیفتد حداکثر خدایان را دارد . ولی به تدریج از تعداد خداها کم می شود تا اینکه بر حسب افراد مختلف مدت متفاوتی طول می کشد تا به خدای واحد برسد . اگر آن خدای واحد و آن محبوب و معشوق را دائما در ذهن داشته باشیم و همیشه به او فکر کنیم ، مثل آهن ربا تمام ضروریات فکر فراهم می شود و همه مشکلات حل می گردد .
در اینجا یک اشتباه برای کسانی که از عالم معنی بی خبرند پیش می آید و آن اینکه گمان می کنند توجه به خدای واحد یعنی مدام دعا خواندن . البته دعا خوب است ولی فقط دعا را خواندن خوب نیست . دعا خواندنی نیست ، باید دلمان دعا کند . در عربی منادی برای کسی که دور است بکار می رود . مثلا کسی که می گوید « یا الله » یعنی از خدا دور است و او را صدا می زند . ولی کسی که با خدا احساس نزدیکی می کند ، حرف ندا (یا) بکار نمی برد و فقط « الله » می گوید .

بی دلی در همه احوال خدا با او بود / او نمی دیدش از دور خدایا می کرد

اگر به این مرحله رسیدید ، مشکل حل است . اما گاهی هم خداوند مصلحت می بیند که مشکلات باقی و مساله مورد تفکر حل نشود . در این مرحله شخص باید « لا حول و لا قوه الا بالله » را درک کند ، یعنی هیچ نیرویی جز نیروی خداوند بزرگ نیست . این مرحله آخر عرفان است و مرحله رضاست . ولی برای اینکه مبادا اشتباه کرده باشد کماکان در حل مساله می کوشد . اما یک دستور کلی در زندگی اجتماعی و در برخورد با مردم وجود ندارد . چنان که در زندگی ائمه هم یک روال ثابت وجود ندارد . یک وقت حضرت علی (ع) شمشیر به دست می گیرد و یک وقت امام سجاد (ع) عزلت گرفته و دعا می کند و یک وقت هم مثل امام صادق (ع) به تربیت شریعتی و طریقتی مردم می پردازد . این رویه ها هیچ کدام مخالف هم نیستند زیرا خداوند در هر لحظه آنان را به مقتضیات زمان امر به انجام دستوری نموده است . مثلا حضرت صادق (ع) چون اوضاع را مساعد می بیند برای اشاعه تعلیمات و به اصطلاح دانشگاه جعفری ، سعی می کنند حتی المقدور با مراجع حکومتی در تماس نباشند . در راه ایفای این وظیفه ممکن است از نظر ما تناقضاتی وجود داشته باشد . یا زمانی که ایشان را امیرالمومنین خطاب می کنند ، حضرت می فرمایند : « امیرالمومنین لقب مخصوص جدمان حضرت علی ابن ابی طالب است ، این لقب را به ما ندهید . » یعنی ایشان برای نشان دادن ارزش و عظمت علی (ع) شکسته نفسی می فرمودند . از طرف دیگر و در جای دیگر منصور خلیفه عباسی را امیرالمومنین خطاب می کردند تا بتوانند با محفوظ کردن مومنین از شر دولت حاکم ، وظیفه تربیت کردن مردم و شیعیان را به خوبی انجام دهند .
منظور اینکه هر زمانی اقتضای خاص خود را دارد . افراد نیز باید توجه کنند که هر زمانی چه اقتضایی برای آنها وجود دارد .
حالا ببینیم وظیفه ما در قلمرو شریعت و طریقت چیست ؟ بعضی افراد بر شریعت ایراد می گیرند و می گویند برای اهل طریقت ، نیازی به شریعت نیست . این ادعا درست نیست ؛ مثالی می زنم ، فرض کنید می خواهید سوار هواپیما شوید یا از آن پیاده شوید ، برای رسیدن به هواپیما باید از یک دالان یا راهرو عبور کنید که در دو طرف آن دیوار است . شما نمی توانید از این دیوار رد شوید . طی کردن این راهرو برای رسیدن شما به مقصد لازم است ولی خود راهرو هدف نیست . شما قصد توقف یا استراحت در این راهرو را ندارید بلکه باید از آن عبور کنید تا به داخل محوطه فرودگاه برسید . ممکن است کسی بگوید این راهرو طولانی و پیچ در پیچ است و من از بالای دیوار خودم را به محوطه پرت می کنم . اگر او این کار را بکند پایش می شکند . شریعت مثل راهرو است ، برای این است که به این طرف و آن طرف نروید و در مسیر درست به مقصد برسید . این مسیر مجموعه قواعد و آدابی دارد که به آنها شریعت می گویند . هر مذهب و حتی هر حزب سیاسی هم یک دستورات و شریعتی دارد . آداب و دستورات عبادی و رفتاری مربوط به شریعت هر مذهب است . پس قلمرو شریعت لازم است . بعضی از مخالفین می گویند شریعت به منزله سکوی پرتاب برای طریقت و عرفان است و وقتی موشک پرتاب شد دیگر به سکو نیازی نیست و طریقت هم که آمد شریعت لازم نیست ! درصورتی که هدایت این موشک از طریق همین سکو انجام می شود و همیشه ارتباط امواج بین شریعت و طریقت برقرار است .
خوب حالا که شریعت لازم است آیا کافی نمی باشد ؟ پاسخ بدیهی است . مثلا آیا در نمازی که می خوانیم توجه و فکر ما تماما متوجه نماز است یا به فکر قیمت اجناس و فلان واقعه و ... هم هستیم . می بینیم که نماز خواندن به تنهایی کافی نیست . نماز یک جسد بدون روح است و یک روح لازم دارد . این روح همان طریقت است . بنابراین شریعت و طریقت هر دو لازم و مکمل یکدیگرند .
اما فرق انسانی که اهل وظایف شریعتی و طریقتی است با سایر حیوانات چیست ؟ آنهایی که انسان را نوعی حیوان تکامل یافته می دانند و نیز کسانی که انسان را موجودی خاص در رده بندی جماد ، نبات و حیوان و انسان می دانند ،در این عقیده در پند صالح هم آمده است ، مشترک هستند و می گویند تفاوت حیوان و انسان در قوه تفکر و فکر پایان بین است . هر نعمتی که خداوند داده باید در مسیر خودش بکار افتد . چشم را برای دیدن ، گوش برای شنیدن و ... آفریده است . تفکر و تعقل نیز وظیفه ای دارد . وظیفه آن این است که در مورد مسائلی که نه طریقتی و نه شریعتی است ، بنا به تشخیص خودش ، تصمیم بگیرد . این قلمرو تعقل است . با این تفاوت که تعقل زیر دست مسائل شریعتی و طریقتی می باشد و حاکم بر آنها نیست . مثلا نمی توان گفت عقل این طور می گوید و شریعت آن طور دستور داده ، پس حکم عقل نادرست است و یا بر عکس حکم شریعت را احمقانه بدانیم و دستور العمل عقل را اجرا کنیم . اگر دیدیم عقل چیز دیگری غیر از شریعت می گوید ، باید به دنبال اصل حکم شریعت بگردیم . چرا که یا ما آن حکم را غلط فهمیده ایم و یا آن را بر اساس اقتضای زمان درست تفسیر نکرده ایم . مثلا در مورد دیه به پرداخت شتر و درهم و دینار حکم شده است . ما نباید بگوییم که چون حالا درهم و دینار نیست پس این حکم با عقل جور در نمی آید . باید به دنبال اصل حکم باشیم و آن را درست بفهمیم . بنابراین عقل تابع حکم واقعی شریعت می باشد .
هیچ یک از احکام واقعی شریعت با حکم عقل مغایرت ندارد . بنابراین نباید پاسخ همه چیز را و هر مساله ای را از طریقت و شریعت بخواهیم . حل برخی مسائل بر عهده خود ماست . بسیاری از تصمیمات روزمره با تعقل و تفکر حل می شود و در قلمرو شریعت و طریقت جایی ندارد ولی باید به امکانات موجود توجه کنیم .
در طول تاریخ گاهی به دروغ و گاهی بنا به مصلحت سعی کردند مواردی را به دستورات شریعتی بچسبانند . مثلا در بیشتر قرآن ها نوشته اند هرکس این سوره را بخواند روزی اش بی حساب می شود . پس ما بنشینیم و منتظر باشیم تا روزی بی حساب برسد . یا گفته اند اگر فلان سوره را در نماز بخوانید مثل این است که به حج رفته اید ، پس اگر این طور باشد ما همیشه این سوره را می خوانیم و دیگر به حج نمی رویم .
از یکی از این راویان این مطالب پرسیدند ، سوره های قرآن که همه یکی است و در نماز هم فرموده اند بعد از حمد یک سوره بخوانید ، پس این چیزها را از کجا شنیده اید ؟ جواب داده بود : من دیدم مردم قرآن نمی خوانند ، با این کار آنها را به قرآن خواندن تشویق کردم . نیت این فرد ظاهرا خیر بوده است ولی نمی توان یک امر ناروایی را به عنوان شرع مطرح کرد . یا مثلا می گویند نماز در غیر وطن قصر خوانده می شود و در وطن باید کامل خوانده شود . این یک حکم شرعی است . ولی تشخیص اینکه کجا وطن است بر عهده قوه عقل و تفکر است . قوه تفکر و تعقل عصای دست شما در قلمرو شریعت و طریقت است .
حالا شریعت را از کجا بفهمیم و بشناسیم ؟ در درجه اول قرآن ملاک فهم احکام شریعت است . بعد از قرآن فرمایشات و روش پیغمبر و ائمه که همان سنت می باشد ملاک فهم شریعت است . بعد از این دو اجماع است یعنی همه کسانی که دارای تحصیلات و مطالعاتی در زمینه علوم دینی می باشند حکمی را اجماعا تایید کنند . البته آن حکم ، حکم شرعی محسوب می شود اما نه حکم واقعی شرعی ، بلکه حکمی که اجرای آن شما را از مسوولیت بری می کند . و بعد از همه اینها عقل می باشد . عقل هم در شریعت کمک می کند و هم در قسمتی از طریقت . به عبارت دیگر یک عقل شریعتی داریم و یک عقل طریقتی . عقل شریعتی مصالح مومنین را در نظر می گیرد و بین امور مختلف سبک سنگین می کند و تلفیق می کند و یک حکم صادر می کند . مثلا گفته اند نماز واجب است و نجات جان مومن هم واجب است . حالا فرض کنید شما شناگر خوبی هستید و به لب دریا رفته اید ، نمازتان هم دارد قضا می شود و باید سریع « الله اکبر » بگویید ، از طرفی شخصی در دریا در حال غرق شدن است . عقل شرعی می گوید بین دو واجب ، ولو اینکه در حال نماز باشید ، نماز را بشکنید و آن فرد را نجات دهید . زیرا نماز قضا دارد ولی جان آن فرد قضا ندارد . اما فرض کنید کسی جنسی را می خرد و بعد طرف معامله اش او را قسم می دهد که بگوید این جنس را چقدر خریده ای ؟ اگر با خود بگوید چون جنس گران شده ، اگر قیمت واقعی را بگویم برایم فایده ای ندارد ، پس عقل من حکم می کند که به جای ۱۰ تومان بگویم ۱۵ تومان . اینجا این حکم عقل ، برخاسته از عقل شرعی نیست . عقل شرعی می گوید بگو ۱۰ تومان خریده ام ولی کمتر از ۱۵ تومان نمی دهم . یعنی عقل شرعی می گوید دروغ نگو .
عقل آداب طریقت را استنباط می کند . در واقع این شریعت است که آداب طریقت را استنباط می کند ولی در خود طریقت نقشی ندارد و فقط ما را در احکام طریقت راهنمایی می کند . مثلا یکی از مستحبات موکد برای ما خواندن نماز اول وقت است خصوصا نماز صبح و مغرب (۲) ، حالا کسی موقع نماز مغرب میهمان دارد یا میهمان می باشد ، و می دانیم هم احترام میهمان واجب است و هم نماز اول وقت . اینجا عقل طریقتی حکم می کند که بگوییم با اجازه شما چند دقیقه نمازم را بخوانم . بعد نماز را می خوانیم ولی تعقیبات نماز را برای بعد می گذاریم . زیرا این تعقیبات مستحبی و قابل جبران است . بنابراین عقل ، ما را در چگونگی اجرای احکام طریقت در زندگی عادی راهنمایی می کند . عقل در زندگی عادی نیز باید هم عقل معاد باشد و هم عقل معاش .
عقل به ما حکم می کند که هر چیز سر جای خودش قرار گیرد . کفش را دم در اتاق بگذاریم نه روی طاقچه . البته یک مورد استثنا وجود دارد و آن مورد عشق و علاقه معنوی است . در سفری به پاریس برای مرحوم پروفسور پیاته (۳) که از درویش های دانشمند بود دو چیز سوغات بردم : یکی عرقچین ترمه ای و دیگری کفش حضرت آقای صالح علیشاه . در بازدید دیگری که به منزلشان رفتم ، دیدم که کفش را گذاشته بودند روی طاقچه بالای سرشان و عرقچین را هم روی یک محفظه چوبی گذاشته بودند . در اینجا یک چیزی از عقل قوی تر آمده که آن کفش را از حالت کفش بودن خارج کرده به گونه ای که او را به محبوبش وصل کرده است . منظور اینکه این عقل را باید در زندگی عادی بکار ببریم . عقلی که هم تابع شریعت است و هم تابع طریقت . انشاءالله بتوانیم عقلمان را در قلمرو شریعت و طریقت به خدمت بگیریم تا در زندگی معمولی هم عصای دستمان باشد .


پاورقی :

(۱) سوره شمس ، آیه ۷ و ۸
(۲) زیرا بنا به نظر اکثر محققین این دو نماز مصایق نماز وسطی هستند .
(
۳) درباره پرفسور پیاتیه و شرح احوال وی رجوع کنید به : عرفان ایران ( مجموعه مقالات ) شماره ۱۰ .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۰


منبع : شریعت ، طریقت و عقل / حاج دکتر نورعلی تابنده ( مجذوبعلیشاه ) .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۲
گفتاری است که در تاریخ ۷۸/۷/۱۱
در مجلس عمومی فقرا بیان شده است .


با تشکر از اخوی محترمی که متن را در اختیار ما قرار دادند .

فهرست مقالات

برچسب‌ها: