عارفان ، اقطاب : صالحعلیشاه گنابادی ، محمد حسن ، ۱۲۷۰ - ۱۳۴۵
جناب حاج شیخ محمد حسن صالحعلیشاه (قد) قطب سی و ششم سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی . پدر ایشان مرحوم حاج ملا علی نورعلیشاه ثانی (قد) بودند . نام ایشان را جد امجدشان ، جناب حاج ملا سلطانمحمد سلطانعلیشاه (قد) « محمد حسن » انتخاب کردند و زمانی که گرفتن شناسنامه اجباری شد ، در شناسنامه نام خانوادگی ایشان « بیچاره بیدختی » ثبت گردید . وجه تسمیه نام « بیچاره » چنین است که نسب خانوادگی آن جناب به قبیله خزاعه می رسد که پس از شهادت حضرت سید الشهداء (ع) برای دفن شهدا در کربلا حاضر شدند . در زمان ولایت عهدی حضرت رضا (ع) سه نفر از این طایفه دست توسل به دامان آن حضرت زده و آن حضرت ایشان را بیچاره خطاب فرمودند . از آن پس این نام افتخارا بر آنها باقی ماند . (۱) این طایفه از آن زمان از دادن مالیات به حکومت ها معاف بودند و این مساله تا چندین قرن بعد ادامه داشته است . طایفه بیچاره در نقاطی از ایران و عربستان پراکنده اند اما بیشتر در بخش هایی از خراسان هستند ، به همین دلیل هنگام نامگذاری « بیدختی » را نیز به نام بیچاره اضافه کرده اند .
آن جناب در ۸ ذی الحجه سال ۱۳۰۸ قمری برابر ۲۴ تیرماه ۱۲۷۰ شمسی متولد شد . مادر ایشان فرزند مرحوم حاج ملا صالح ، عالم جلیل القدر و امام جماعت مسجد جامع بیدخت بود .
از بدو تولد تا هنگام شهادت جد بزرگوار ( جناب سلطانعلیشاه ) تحت نظر مستقیم و تربیت صوری و معنوی ایشان و سپس پدرش قرار داشت . در خدمت ایشان و سایر اساتید ، ادبیات فارسی و عربی و فقه و اصول و حکمت را تا اندازه ای آموخت و پس از شهادت جناب سلطانعلیشاه توسط پدر به فقر مشرف گردید .
چند ماه بعد بر اثر اغوا و تحریک مخالفین ، سالار خان بلوچ به گناباد آمد و پدر بزرگوار و جمعی از اقوام ایشان و فقرا را توقیف و منازلشان را غارت کرد و در صدد حبس جناب صالحعلیشاه نیز برآمد ، اما ایشان به امر پدر مخفی شده به سوی تهران حرکت نمود و با اقداماتی با همراهی فقرا در تهران حکم آزادی جناب نورعلیشاه صادر گردید . با این حال سالار خان بلوچ اموال ایشان را پس نداد . (۲) پس از آن جناب نورعلیشاه به تهران حرکت کرده به همراه آقای صالحعلیشاه به اصفهان رفتند .
در اصفهان به دستور پدر در مدرسه صدر منزل نمود . جناب نورعلیشاه ایشان را به شیخ محمد بیلندی که از حکما و مدرسین مشهور اصفهان بود سپردند و خود به تهران مراجعت کردند . جناب صالحعلیشاه در اصفهان نزد اساتید فن مشهور آن زمان به تحصیل پرداخت و ضمنا طبق دستورات پدر به ریاضت و تزکیه و تصفیه نفس و تحلیه و تجلیه قلب اشتغال داشت بطوری که نام نیک و حسن سیرت جنابش نزد همه مدرسین و طلاب و دیگران مشهور بود و حتی مخالفین و دشمنان فقر و تصوف هم نسبت به رفتار ایشان تمجید می کردند .
در ۲۰ سالگی در ۱۳۲۸ قمری از طرف پدر مجاز در اقامه نماز جماعت و تلقین اذکار لسانی شدند . یک سال بعد ، اجازه دستگیری و ارشاد طالبین با لقب صالحعلیشاه به جهت ایشان صادر شد و در زمان حیات پدر بزرگوار از طرف وی به عنوان جانشین تعیین شدند . در سال بعد در فرمان مستقلی بر جانشینی ایشان تاکید شده و همچنین جناب نورعلیشاه در حاشیه فرمان جناب سلطانعلیشاه که از طرف جناب سعادتعلیشاه صادر شده بود با جملاتی بر این امر تاکید کردند .
تصویر فرمان جناب سعادتعلیشاه برای جناب سلطانعلیشاه ، فرمان جناب سلطانعلیشاه برای جناب نورعلیشاه و فرمان مجدد جناب نورعلیشاه برای جناب صالحعلیشاه
پس از صدور فرمان مجدد در ۱۳۳۰ قمری برحسب امر پدر برای حج به مکه و در مراجعت به عتبات عالیات مشرف شدند . در این سفر با آقایان علما و مراجع تقلید از جمله مرحوم آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی و آیت الله مازندرانی و دیگران ملاقات کرده و همه کمال محبت را نموده و جویای حال جناب سلطانعلیشاه و علت قتل ایشان شدند . پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا و کاظمین و سامره ، در سال ۱۳۳۱ قمری به گناباد مراجعت کردند .
پس از تعیین جانشینی ، ایشان همواره در همه امور در کنار جناب نورعلیشاه بوده و از دشمنی های مخالفان دچار مشکلات بودند . از جمله در هنگام جنگ جهانی اول و آشوب های داخل ایران ، بر اثر تحریک و اتهامات دشمنان داخلی ، در رمضان ۱۳۳۳ قمری سالدات های روس هنگام افطار ، جناب نورعلیشاه را به اتهام ارتباط با آلمان ها دستگیر کرده با خود به تربت حیدریه بردند . در آنجا کنسول روس پی برد که تهمت های زده شده به ایشان دروغ است و ایشان را با کمال احترام به گناباد بازگرداند . (۳)
پس از این قضیه دشمنان که ناکام مانده بودند ، مجددا در صدد آزار و اذیت برآمده و تصمیم گرفتند به بیدخت حمله کرده و به قتل و غارت بپردازند . چون احتمال قتل جناب نورعلیشاه وجود داشت ایشان در آخر سال ۱۳۳۵ قمری شبانه به سوی تهران حرکت کرده و آقای صالحعلیشاه را به نیابت از خود در گناباد گذاشتند . مخالفین در غیاب ایشان بر آزار فقرا افزودند و چند تن از فقرا را به قتل رساندند . این مساله باعث شد جناب صالحعلیشاه نیز گناباد را ترک کرده به ترشیز ( کاشمر امروز ) بروند و اوضاع گناباد و هرج و مرج موجود را به اطلاع حاکم منطقه برسانند تا از تعدی آنان جلوگیری نماید . سپس در تربت حیدریه تلگرافی اوضاع را به اطلاع جناب نورعلیشاه رساندند و اجازه خواستند به سوی تهران حرکت کنند ولی ایشان اجازه ندادند . در تلگراف پاسخ جناب نورعلیشاه به آقای صالحعلیشاه آمده است : « حرکت شما موقوف ، به طرف گناباد حرکت کنید . صحیفه مختومه به اسم شما گشوده شد و رویه و رفتار شما تماما مانند مرحوم آقا (۴) است بدون کم و زیاد ، تکلیف شما در طریقت غیر تکلیف من است ، علی » . این جملات خبر از حادثه قریب الوقوع رحلت جناب نورعلیشاه داشته است .
پس از چندی جناب نورعلیشاه به خواهش فقرا از تهران به سلطان آباد ( اراک کنونی ) رفته و سپس به کاشان عزیمت کردند . در کاشان ماشاء الله خان پسر نایب حسین ( یاغی معروف ) به طغیان و سرکشی و قتل و غارت مردم می پرداخت . جناب نورعلیشاه در مجالس عمومی از رفتار وی اظهار تنفر و انزجار کرده و وی را تبه کار و عاصی خواندند . وی که تصمیم به قتل آن جناب داشت سرانجام ایشان را با قهوه مسموم نمود . جناب نورعلیشاه به محض نوشیدن قهوه موضوع را فهمیده و از منزل وی بیرون آمده با کالسکه به سوی تهران حرکت نمودند . ولی پیش از رسیدن به تهران در سال ۱۳۳۷ قمری در کهریزک در پنجاه و سه سالگی رحلت کردند . ایشان را به تهران انتقال داده در صحن امامزاده حمزه حضرت عبدالعظیم (ع) در کنار جناب سعادتعلیشاه به خاک سپردند .
صورت تلگراف های ارسال نشده جناب نورعلیشاه که چند ماه قبل از رحلت نوشته اند
آقای صالحعلیشاه پس از مراسم سوگواری جناب نورعلیشاه به رسیدگی امور فقرا و کارهای اجتماعی و دینی پرداختند . کسانی هم که در زمان جناب نورعلیشاه مخالف بودند دست از عداوت برداشتند و ایشان همه را عفو کردند و گناباد امن و آرام شده و فقرا هم آسایش یافتند .
پس از برگزاری سالگرد رحلت جناب نورعلیشاه در حضرت عبدالعظیم (ع) در جوار مرقد وی ، آقای صالحعلیشاه عازم زیارت عتبات مقدسه عراق شدند . در این سفر در نجف بر اثر تحریکات مغرضین عده ای در صدد توهین و اذیت و آزار ایشان برآمدند . ولی بعضی علما و مراجع تقلید جلوگیری کرده و کمال محبت را ابراز داشتند . پس از این واقعه عده ای قصد داشتند از مزاحمین به حکومت وقت عراق شکایت کنند ولی آن جناب شکایت نکرده و نخواستند این امر باعث اختلاف بین افراد شیعه شده و مایل نبودند از خودی و برادر دینی به بیگانه شکایت کنند و به خدا واگذار نمودند . (۵)
جناب صالحعلیشاه طبق رویه پدر و جد بزرگوار خود در بیدخت سکونت داشته و به کار کشاورزی و حفر قنوات و انجام خیرات و رسیدگی به امور فقرا و تدریس و بیان حقایق دین اشتغال ورزیده و به سفر هم می رفتند . از جمله سفر حج و سفرهایی به عتبات عالیات عراق ، زیارت اماکن مقدس سوریه و اردن ، مشهد . همچنین سفرهایی به شهرهای ایران و چندین بار به تهران که یا سر راه سفرهای دیگر بوده یا برای معالجه . یک بار هم اجبارا برای معالجه به ژنو سفر کردند که شرح آن در کتاب « از گناباد به ژنو » جناب رضاعلیشاه مذکور است .
آن جناب که در تابستان سال ۱۳۴۵ شمسی بر اثر آخرین کسالت دچار ضعف شدید بودند ، سرانجام به هنگام اذان صبح روز پنجشنبه ۹ ربیع الثانی ۱۳۸۶ قمری ( ۶ مرداد ۱۳۴۵ شمسی ، ۱۹۶۶ میلادی ) پس از نزدیک ۵۰ سال ارشاد و هدایت مردم در بیدخت گناباد رحلت فرمودند . مدفن ایشان در کنار جناب سلطانعلیشاه در مزار سلطانی بیدخت گناباد است . (۶)
در دومین شب رحلت ، رسما فرمان جانشینی جناب حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه بطور عمومی خوانده شد و همه فقرا با ایشان تجدید عهد کردند .
آثار علمی
جناب صالحعلیشاه در طی حیات شریفشان ، عصرها در مزار سلطانی تفسیر بیان السعاده را شرح و تدریس می کردند . شب های جمعه هم معمولا کتاب شریف صالحیه را تفسیر و شرح می نمودند (۷) و درنظر داشتند که شرحی بر آن بنویسند ( این موضوع را در مقدمه کتاب پند صالح نیز ذکر کرده اند ) ولی کسالت های متمادی و گرفتاری های زیاد مخصوصا مکاتبات زیادی که مقید بودند شخصا جواب بدهند فرصت نداد . بخشی از مکاتبات ایشان در کتابی به نام « نامه های صالح » منتشر شده است . به این ترتیب تنها اثر مکتوب ایشان کتاب « پند صالح » است . این کتاب ازنظر حجم بسیار کوچک ، حاوی همه دستورات ضروری دینی و مذهبی ، اخلاقی و اجتماعی برای سالکین الی الله است و در عین اختصار و ایجاز ، از چیزی فروگذار نگردیده است . (۸)
امور اجتماعی و اقدامات عام المنفعه
آثار و باقیات صالحات بسیاری از آن جناب در بیدخت و اطراف آن باقی مانده است . از جمله ایجاد رشته قنات بزرگ سلطانیه در پسکلوت گناباد و قنات صالح آباد (۹) که مظهر آن در صحن کوثر مزار سلطانی است ، تاسیس بیمارستان صالحیه در حدود سال ۱۳۴۰ شمسی ، تاسیس کلاس اکابر در سال ۱۳۰۷ شمسی برای کشاورزان و دامداران و کارگرانی که نمی توانستند بطور معمول مدرسه بروند (۱۰) ، تاسیس کتابخانه مزار سلطانی در سال ۱۳۰۳ شمسی (۱۱) ، تهیه و نصب موتور برق در سال ۱۳۱۲ شمسی که به وسیله آن بیدخت و گناباد برای اولین بار روشن شد ، تکمیل ساختمان مزار سلطانی و متعلقات آن شامل بقعه و صحن کوثر و حسینیه و برج ساعت .
مشایخ و ماذونین
جناب صالحعلیشاه در طی نزدیک پنجاه سال دوره ارشاد خود مشایخی را مامور به دستگیری و هدایت مردم نمودند که پنج نفر آنان از مشایخ دوره جناب نورعلیشاه بودند :
۱. حاج شیخ عبدالله حائری ( رحمتعلیشاه ) ، ۱۲۸۴ - ۱۳۵۶ ق ؛ ۲. حاج شیخ عباسعلی کیوان قزوینی ( منصورعلی ) ، - ۱۳۵۸ ق (۱۲) ؛ ۳. حاج شیخ عمادالدین سبزواری ( هدایتعلی ) ، ۱۲۸۹ - ۱۳۷۶ ق ؛ ۴. میرزا ابوطالب سمنانی ( محبوبعلی ) ، - ۱۳۴۱ ق ؛ ۵. حاج میرزا یوسف حائری ( ارشادعلی ) ، ۱۲۸۱ - ۱۳۴۷ ق .
و مشایخ دیگری که اولین بار در زمان ایشان اجازه یافتند :
۶. امام جمعه اصطهباناتی ( فیضعلی ) ، ۱۲۸۲ - ۱۳۶۸ ق ؛ ۷. شیخ اسدالله گلپایگانی ایزدگشسب ( درویش ناصرعلی ) ، ۱۲۶۲ - ۱۳۲۶ ش ؛ ۸. شیخ محمد فانی سمنانی ( درویش ظفرعلی ) ، ۱۲۴۷ - ۱۳۲۱ ش ؛ ۹. آقا میرزا مهدی مجتهد سلیمانی ( وفاعلی ) ، ۱۲۷۹ - ۱۳۸۶ ق ؛ ۱۰. جناب حاج سلطانحسین تابنده ( رضاعلی ) که بعدا با لقب ( رضاعلیشاه ) جانشین ایشان شدند ؛ ۱۱. حاج محمد خان راستین اراکی ( درویش رونقعلی ) ، - ۱۳۶۹ ش ؛ ۱۲. حاج شیخ عبدالله صوفی املشی ( درویش عزتعلی ) ، - ۱۳۷۲ ش ؛ ۱۳. حاج سید محمد شریعت قمی ( درویش همتعلی ) ، ۱۳۱۴ - ۱۴۰۹ ق ؛ ۱۴. حاج سید هبه الله جذبی ( ثابتعلی ) ، ۱۳۱۴ - ۱۴۰۵ ق .
علاوه بر مشایخ ، به اشخاص دیگری نیز از جانب ایشان اجازه امامت جماعت و تعلیم اوراد و اذکار لسانی داده شده که بعضی از آنان بعدا اجازه دستگیری و ارشاد دریافت کردند .
پاورقی :
(۱) توضیح بیشتری در این باره در کتاب « نابغه علم و عرفان در قرن ۱۴ » نوشته جناب سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه آمده است .
(۲) سالارخان مدتی بعد در تهران دچار گرفتاری هایی شد که جناب نورعلیشاه وساطت کردند تا خلاصی یافت .
(۳) شرح واقعه در کتاب « باب ولایت و راه هدایت » نوشته سید هبه الله جذبی در بخش دوم در عنوان « لایحه شب ۱۵ ربیع الاول مصادف با رحلت حضرت آقای نورعلیشاه » از قول جناب صالحعلیشاه آمده است .
(۴) منظور جناب سلطانعلیشاه است .
(۵) بعد از مراجعت ایشان از عراق برای محرکین این قضیه مشکلاتی به وجود آمد که مجبور به ترک آنجا گردیدند ...
(۶) برای آشنایی بیشتر با مزار سلطانی بیدخت گناباد به این مطلب مراجعه کنید .
(۷) برخی از تفسیرهای ایشان بر کتاب صالحیه روی نوار کاست موجود است که تعدادی از آنها بصورت مکتوب درآمده و در کتاب « یادنامه صالح » در بخش بیانات منتشر شده است .
(۸) برای آشنایی بیشتر با کتاب پند صالح به این مقاله مراجعه کنید .
(۹) شروع حفر قنات ۱۳۴۲ قمری .
(۱۰) بر اثر این کار تعداد زیادی از اهالی مخصوصا بزرگسالان با سواد شدند . ایجاد کلاس برای سوادآموزی بزرگسالان اولین بار در ایران توسط ایشان انجام شده است . بعدا علی اصغر حکمت وزیر وقت فرهنگ در بازرسی های خود از کشور از این ابتکار استقبال کرد و آن را برای کل کشور به اجرا درآورد .
(۱۱) در سال ۱۳۸۲ شمسی ساختمان جدید دو طبقه و بزرگی در کنار مزار سلطانی برای کتابخانه احداث شد و پس از چندین سال وقفه ، مجددا شروع به فعالیت و ارائه خدمات به عموم نمود .
(۱۲) ایشان بعدا از مقام خود عزل شدند و شروع به مخالفت نمودند . اما تا زمان حیات وی جناب صالحعلیشاه هرگز اجازه پاسخگویی به وی را نمی دادند و فقرا را از اظهار انزجار و تندی منع کرده بودند . جناب صالحعلیشاه در نامه ای نوشته اند « حتی الامکان از خداوند خواسته ام که ایمان ایشان از بین نرود و راضیم یکی از اولاد صلبی من جانش فدای ایمان ایشان شود . »
منبع : یادنامه صالح / گردآوری و تدوین هیات تحریریه کتابخانه صالح .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۰ / خلاصه ای از حدود ۸۰ صفحه از بخش « شرح حال »
برچسبها: عارفان - اقطاب, عارفان - همه
<< Home