دفاعیه ها : تصوف و عرفان از دیدگاه امام خمینی (۳) / دکتر ح. ا. تنهایی
بخش سوم : وحدت وجودگرایی
یکی از مضامینی که در شالوده تفکر اشراقی صوفیانه موجود است و ظاهر شریعت شیعه را به بطن عرفانی آن متصل می کند ، باور یقینیی است که لا وجود الا الله ، هیچ چیز نیست غیر از او ، که :
یکی هست و هیچ نیست جز او / وحده لا اله الا هو
به دیگر سخن هرگاه ادراک قلبی صورت گرفت ، یعنی نور ولایت به قلب مومن ، و توسط ولایت ولوی به واسطه آن صاحب منصب داخل شود ، این نکته ادراک می شود که تنها یک وجود بیشتر نیست : وحدت وجود اصل است ، نه کثرت وجود :و البته درک مفهوم وحدت وجود مقامی را می طلبد که پس از معصومین (ع) ، تنها عرفای شامخین و صوفیان بزرگی ( به قول امام خمینی چون محی الدین ) می توانند بدان نائل شوند :
پس جهان همه مظهر الله است ، همه اشیاء مظهر الله هستند ، و البته نه الله . نگاه کنید :
و بنابر این حمد برای هر شیئ و هر چیزی و هر شخصی حمد برای خداست ، منتها اهل کثرت این معنا را نمی فهمند :
ولی افراد گرفتار در کثرت نمی فهمند ؛ مثلا عیال و فرزندان موسی نمی دیدند که آتشی اساسا موجود هست ولی موسی آتش را دید ، و دید که آتش می گوید : « انی انا الله » یعنی آتش می گوید « من خدا هستم » :
و یا :
این همان سر [ تشدید روی راء ] پوشیده به سر است که در کلام سید حیدر آملی آمد و گفته شد که تنها مقام عارف کامل و صوفی مومن ممتحن می تواند درک کند :
شیخ کبیر محی الدین هم می گوید :
ما همه موج و تو دریای جمالی ای دوست / موج دریاست ، عجب آنکه نباشد دریا (۱۰)
برداشت نادرست از وحدت وجود
ولی متاسفانه بسیاری از عالم نمایان گمان می کنند قایل به وحدت وجود کافر است ، زیرا به زعم این گروه نظریه وحدت وجود متضمن این معنا است که ، العیاذ بالله ، همه اشیاء خدا هستند ؛ نگاه کنید :پس عارف یا صوفی با اعلام ...
و یا :
پس اختلاف در تعابیر هست ، امام درست در گزارش پیشین نیز به همین مساله توجه فرموده است :
بنابر این ، امام بخوبی و با صراحت اشاره می کنند که لسان عرفا و صوفیان به ائمه اطهار (ع) نزدیک تر است تا لسان فلاسفه و علمای ظاهر ، ولی بتدریج لسان عرفا مورد غفلت واقع شده و اختلاف در زبان را اختلاف علیه عرفان تعبیر کرده اند ، در صورتی که :
و به قول خواجه حافظ شیراز که امام با همین تعبیر در مصباح الهدایه سخن می گوید در هنگام فهمیدن دست به انکار نباید زد :
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست / سخن شناس نئی جان من خطا اینجاست (۱۶)
و نیز نگاه کنید به اشاره ایشان به این نکته که تلاش اولیا برای راهنمائی از سر رحمت به خلایق است . می فرماید :و یا :
و یا :
و یا :
گر اهل نه ای ز اهل حق خرده مگیر / ای مرده چو خود زنده دلان مرده مگیر (۲۰)
پس بایستی قرائت نماز و قرآن باسم رب ، یعنی مربی ، یعنی راهنما باشد ، همانطور که علی اعلا فرمود : که من قرآن هستم ، من نمازم ، من روزه ام ، و همانگونه که قرآن خواندن ابن ملجم و حدیث دانستن ابن سعد و شریح قاضی نه تنها به آنها کمکی نکرد ، بلکه موجب ضلالت و بدبختی آنها شد (۲۱) ، زیرا که نماز و روزه و خمس و جهاد وقتی معقول است که ولایت در کار باشد و الا خداوند هیچکدام از اعمال فردی که رب مقید و مربی خویش را نشناسد ، نمی پذیرد .در آخر این مقال اشارت شاعرانه امام در باب اعتقاد به وحدت وجود ، که فلسفه اصلی متصوفین شیعی است ، را بار دیگر جهت تذکر مرور می کنیم . نگاه کنید :
سر زلفت به کناری زن و رخسار گشا / تا جهان محو شود ، خرقه کشد سوی فنا
طاق ابروی تو محراب دل و جان من است / من کجا و تو کجا ؟ زاهد و محراب کجا ؟ (۲۲)
ملحد و عارف و درویش و خراباتی و مست / همه در امر تو هستند و تو فرمانفرما
خرقه صوفی و جام می و شمشیر جهاد / قبله گاهی تو و این جمله همه قبله نما
ما همه موج و تو دریای جمالی ، ای دوست / موج دریاست ، عجب آنکه نباشد دریا (۲۳)
و یا :طاق ابروی تو محراب دل و جان من است / من کجا و تو کجا ؟ زاهد و محراب کجا ؟ (۲۲)
ملحد و عارف و درویش و خراباتی و مست / همه در امر تو هستند و تو فرمانفرما
خرقه صوفی و جام می و شمشیر جهاد / قبله گاهی تو و این جمله همه قبله نما
ما همه موج و تو دریای جمالی ، ای دوست / موج دریاست ، عجب آنکه نباشد دریا (۲۳)
بیدار شو ای یار از این خواب گران / بنگر رخ دوست را به هر ذره عیان
تا خوابی ، در خودی خود پنهانی / خورشید جهان بود ز چشم تو نهان
و ارادت امام بزرگوار را نسبت به صوفیان حقه می توان در این غزل روشن تر دید . نگاه کنید :تا خوابی ، در خودی خود پنهانی / خورشید جهان بود ز چشم تو نهان
دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد / محتسب را بنوازید که زنجیرم کرد
معتکف گشتم از این پس به در پیر مغان / که به یک جرعه می از هر دو جان سیرم کرد
آب کوثر نخورم منت رضوان نبرم / پرتو روی تو ای دوست جهانگیرم کرد
دل درویش به دست آر که از سر الست / پرده برداشته آگاه ز تقدیرم کرد
پیر میخانه بنازم که ز سرپنجه خویش / فانیم کرد ، عدم کرده و تسخیرم کرد
خادم درگه پیرم که ز دلجوئی او / غافل از خویش نمود و زبر و زیرم کرد (۲۴)
روشن است که قدرت تسخیر در نفوس جهان و زیر و زبر کردن سالکان که تنها در دست پیر و راهنمایی الهی است امام را عاشقانه به خدمت این رب مقید می کشاند ، و بدین سان ملاقات سلیمان زمان و رب مقید خویش را در کلبه درویشانه خویش به تقابل متخیلانه کشیده و با مصافحه فقری با جمال سرمدی انسان کامل و استاد ربانی خویش تقابل فقر و غنی را درمی نوردد :معتکف گشتم از این پس به در پیر مغان / که به یک جرعه می از هر دو جان سیرم کرد
آب کوثر نخورم منت رضوان نبرم / پرتو روی تو ای دوست جهانگیرم کرد
دل درویش به دست آر که از سر الست / پرده برداشته آگاه ز تقدیرم کرد
پیر میخانه بنازم که ز سرپنجه خویش / فانیم کرد ، عدم کرده و تسخیرم کرد
خادم درگه پیرم که ز دلجوئی او / غافل از خویش نمود و زبر و زیرم کرد (۲۴)
بساط چون تو سلیمان و کلبه درویش / نغوذ بالله گویی ز اشتباه تو شد
کنون که آمدی و با چو منی صفا کردی (۲۵) / بساط فقر چو کاخ شه از پناه تو شد (۲۶)
و سرانجام این توصیه که :کنون که آمدی و با چو منی صفا کردی (۲۵) / بساط فقر چو کاخ شه از پناه تو شد (۲۶)
جامی بنوش و بر در میخانه شاد باش / در یاد آن فرشته که توفیق داد باش
رو حلقه غلامی رندان بگوش کن / فرمانروای عالم کون و فساد باش
شاگرد پیر میکده شو در فنون عشق / گردن فراز بر همه خلق اوستاد باش
مستان مقام را به پشیزی نمی خرند / گو خسرو زمانه و یا کیقباد باش
رو حلقه غلامی رندان بگوش کن / فرمانروای عالم کون و فساد باش
شاگرد پیر میکده شو در فنون عشق / گردن فراز بر همه خلق اوستاد باش
مستان مقام را به پشیزی نمی خرند / گو خسرو زمانه و یا کیقباد باش
پاورقی :
منبع :
جامعه شناسی نظری اسلام : مطالعه گزیده ای از نظریات جامعه شناختی و انسان شناختی متفکرین ، فلاسفه و صوفیان مسلمان / دکتر ح. ا. تنهایی .-- مشهد : نشر سخن گستر ، ۱۳۷۹ / فصل نهم : نظریه حضرت آیت الله العظمی امام خمینیبرچسبها: دفاعیه ها
<< Home