سلام

درویشی درويشي سلسله نعمت‌اللهی نعمت‌الهیه نعمه‌الهی نعمه‌اللهیه نعمت اللهی نعمه الهی نعمت اللهي نعمت‌اللهي نعمه‌اللهي نعمت الهیه نعمه اللهیه سلطانعلیشاهی سلطانعليشاهي سلطان علیشاهی سلطان عليشاهي سلطان‌علیشاهی سلطان‌عليشاهي گنابادی گنابادي گنابادیه گناباديه عرفان تصوف صوفی صوفي صوفیه صوفيه عرفا صوفیان صوفيان درویش قطب اقطاب مزار سلطاني سلطانی mysticism sufism shiism sufism shiah sufism islamic sufism nimatullahi order gunabadi

یکشنبه

دفاعیه ها : تصوف و عرفان از دیدگاه امام خمینی (۱) / دکتر ح. ا. تنهایی

بخش اول : وجوب طریقت و راهنمای الهی


جناب آقا سید روح الله الموسوی الخمینی رحمه الله علیه در شرح دیدگاه باطنی اسلام ( = تشیع ) نیز به این نتیجه می رسد که فلسفه حقیقی اسلام ، که رو به سوی آخرت و تزکیه کامل دارد ، موجب می شود تا بنده شایستگی حضور در بارگاه الهی را پیدا کند ، و این حاصل نمی شود ، مگر از راه گذار شریعت به طریقت . به دیگر سخن ، مومن شیعه بایستی از آداب شریعت فروگذاری نکرده و به تمام ظواهر شریعت مقدسه اسلام ، بنابر احکام اسلام و فتاوی مجتهدین و علمای شریعت ، کثر الله امثالهم ، قیام و عمل کند . ولی این نیمی از راه است ، نیم اول راه ، نتیجه شریعت است . ولی نیم دوم ، نیمه ای است که انسان را عملا آماده حرکت به سوی خدا می کند . پس نیم دیگر راه ، عبارت از سلوک است که بایستی شخص سالک به حضور مرشدی کامل که « دلیل راه » است راه پیدا کرده ، و بنابر دستورات وی شریعت مصطفوی را به طریقت مرتضوی پیوند زند . نگاه کنید :
سپس هشیارانه می فرمایند که اگر علم به شریعت کسی را بفریبد که با چنین علم و دانشی دیگر چه احتیاج است که به دنبال خضر وقت و یا دلیل راه باشد (۲) ، بلافاصله در ادامه مطلب می فرماید :‌
سپس با شرح روایتی از سید العارفین حضرت علی (ع) و حضرت باقر (ع) می فرماید که این دلیل های راه یا خضرهای وقت ...
در جایی دیگر اینچنین مساله وجوب پیروی و اطاعت از مرشدین ربانی را گوشزد می فرماید :
پس همان گونه که مولانا شیخ سید حیدر آملی نیز می فرمود این خلیفه یا مومن ممتحن و یا عالم ربانی و استاد رحمانی ، عارفی و یا صوفیی است که صاحب مسند ارشاد و اجازه دستگیری طلاب و طالبین وجه الله است و در فرایند طریقت سلوک عرفانی ، بتدریج ، حقایق الهی را در قلوب آنها کشت می کند .
و به همین سیاق نیز هست که امام خمینی نیز به قول خودشان راهبری به نام « استادنا ، عارف کامل جناب شاه آبادی رحمه الله علیه »‌ را یافته است . امام به درستی می داند و به صراحت تاکید می فرماید که کار ارشاد طریقت که پس از گذشت شریعت و ضمن آن بایستی رخ دهد توسط علمای شریعت انجام نمی گیرد ، بلکه ...
و یا :
و بر همین سیاق فریاد برمی دارد که : یاران ، مرا به راه طریقت راهنمایی کنید :
ای دوست مرا خدمت پیری برسان / فریاد رسا به دستگیری برسان (۹)
و با پیدا کردن « پیر » فریاد می کند که :
« ای پیر خرابات دل آبادم کن » (۱۰) و یا « ای پیر بیا به حق من پیری کن » (۱۱) و یا « ای فر هما بر سر من سایه فکن » (۱۲) و یا « ای پیر مرا به خانقاهی برسان » (۱۳) چرا که به نظر ایشان « فخر است برای من فقیر تو شدن » (۱۴) و این همه برای چیست ؟
به نظر وی همه این تلاش ها برای آن است که بتوان در جمال کبریایی صفا کرد ، زیرا که :
« صوفی ز ره عشق صفا باید کرد » (۱۵) و یا به زبانی دیگر این همه از سر این نیاز است که :
یاران نظری که نیک اندیش شوم / بیگانه ز قید هستی خویش شوم
تکبیر زنان رو سوی محبوب کنم / از خرقه برون آیم و درویش شوم (۱۶)
زیرا این درویشان اند که تنها با خدا بودن و بی خود بودن آنها را راضی می کند :‌
ای یاد تو راحت دل درویشان / فریاد رسان مشکل درویشان
طور و شجر است و جلوه روی نگار / یاران ، این است حاصل درویشان (۱۷)
و البته هوشیارانه متذکر این نکته می شوند که برخی از صوفیان ، البته از صوفیان حقه نیستند .
جناب ایشان در برابر عالم نمایان همانقدر حساس و زود رنج است که در برابر صوفی نماها ؛ این حساسیت را در جای جای آثار خویش نمایانده است . در این نمایانگری سعی ایشان همیشه به این شکل بوده است تا صوفیان و عارفان حقه را از صوفی نمایان تفکیک کنند . نگاه کنید به یکی از این جلوه های تلاش تفکیک سازی :
که تفکیک و تمیز برخی از بعضی و نسبت برخی از عقاید به عرفا از اعتقادات واقعی آنها بایستی تفکیک شود .
برخلاف تمام تمجیدها و تکریم هایی که در اشعار و گفته های یاد شده درباره عارفان ، صوفیان و دراویش حقه در آثار امام دیده ، و آورده شد ، گاه به آثاری نیز برمی خوریم که در آن صوفیان و یا عرفا ( که بیشتر به عرفای اهل عرفان نظری مربوط می شود ) سخت تاخته است . و البته این سیاق تاختن از جمله مختصات عرفای شامخین است تا هشداری باشد برای راهجویان ، همانگونه که حافظ فرمود :
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد / یعنی که مکر با فلک حقه باز کرد
در صورتی که همین حافظ در جایی دیگر مایه احترام و فضیلت و مایه زمامداری هر دو عالم را خدمت در آستان صوفیان و دراویش می داند . نگاه کنید :
روضه خلد برین خلوت درویشان است / مایه محتشمی خدمت درویشان است
قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت / منظری از چمن نزهت درویشان است
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال / بی تکلف بشنو دولت درویشان است
خسروان قبله حاجات جهان اند ولی / سببش بندگی حضرت درویشان است
از کران تا بکران لشکر ظلم است ولی / از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
پس مایه اصلی بحث تفکیکی است که کارکرد آن توجه و هشدار به رهجویان است که به دقت و تمیز ، « به هر دستی نباید داد دست » !
نگاه کنید به اشاره امام :
از صوفی ها ، صفا ندیدم هرگز / زین طایفه من وفا ندیدم هرگز
زین مدعیان که فاش انا الحق گویند / با خودبینی فنا ندیدم هرگز (۱۹)
پس امام خمینی به این دلیل از این دسته از صوفیان می پرهیزد ، که همانگونه که سید حیدر آملی نیز فرمود ، تقیه و کتمان نکردند و « فاش انا الحق گویند » ، و بنابر این به مقام « فناء » که در تعریف تصوف از قول حضرت علی (ع) به آن اشاره شده نرسیده اند و دچار خودبینی شده اند ، پس او نمی تواند با صوفی مطلق مخالف باشد ، چه صوفی همان درویش ، و همان عارف و همان اهل معرفت و یقین است . این کلمات همه نزد حضرت امام به یک معنا هستند . نگاه کنید که چگونه در شعر بالا بر صوفیان تاخت و در این شعر با آنان همراه می شود :
صوفی ز ره عشق صفا باید کرد / عهدی که نموده ای وفا باید کرد
و یا :
فریاد رس ناله درویش تویی / آرامی بخش این دل ریش تویی (۲۰)
و یا در تعریف درویشان این چنین به مدح می نشیند که :
یادگاری که در آن منزل درویشان است / درد عشاق قلندر به همین درمان است
طایر قدس بر این منزل دل دربان است / حضرت روح قدس منتظر فرمان است
تا که درویش خرابات صلایی بدهد (۲۱)
و حقیقتا چنین مقام بالایی که حضرت روح القدس برای فرمان خود منتظر آن است ، و درد عشاق به آن درمان می شود ، و طایر قدس در این خانه دربانی می کند ، منزل درویشان است که با صلای درویش و الله اکبر او ، کن به یکون تبدیل شود .
و باز در تعریف درویش :
در حلقه سالکان درویش / رندان صبور دور اندیش
راهب صفتان جام بر کف / آن می زدگان فارغ از خویش
در راه رسیدن به دلدار / بیگانه بود ز نوش یا نیش (۲۲)
پس شاگردی صوفیان نامی جهان اسلام ، صوفیانی چون شیخ محی الدین ابن عربی و شیخ شهاب الدین سهروردی را برای گورباچف و دانشمندان شوروی و علمای شرق و غرب تنها راه شناخت اسلام می داند ، و وحدت وجود همین محی الدین ، سهروردی و ملاصدرا را می ستاید ، و آنها را « اهل معرفت » یا اهل عرفان ، که همان صوفیان اند ، می خواند .
حضرت ایشان پس از اشاره کوتاه به حکمت اسلامی در نامه تاریخی به گورباچف به زبان فلسفی بوعلی و یا لسان عرفانی ملاصدرا سخن گفته و به سراغ سرچشمه عرفان فلسفی که شرح نظریات او در روشن کردن مفاهیم عرفانی از قبیل وحدت وجود و غیره از اهمیت خاصی - چه برای دوستان و یا دشمنان دارد - پرداخته و ضمن اشاره به فلسفه اشراق که بنیان نظری در مکتب صوفیه شیعی سهروردیه ، یکی از سلاسل چهارگانه معروفی - جنیدی است به شیخ کبیر محی الدین ابن عربی رسیده می فرماید :
شیخ اکبر محی الدین عربی توانسته بود نظریه وحدت وجود که مهمترین رکن عرفان و تصوف اسلامی است را از مذهب امامیه استنباط و استخراج نماید ، و به قول جناب آیت الله جوادی آملی دقت در آراء و استنباطات محی الدین ...
و حضرت امام فهم اسلام را مشروط به فهم همین معارف عارف و صوفی شیعی مذهب می داند . استاد شهید مطهری نیز درباره محی الدین چنین می نویسد :
پس نظریه وحدت وجود نه تنها علیرغم نظر برخی از علمای سوء ، خلاف تعلیمات و وصایای عترت (ع) نیست ، بلکه دستور اکید آنان است که توسط مومن ممتحن چون ابن عربی دریافت می شود و توسط افراد غیر اهل ، البته ، نافهمیده باقی می ماند :
هر که شد محرم دل ، در حرم یار بماند / وآنکه این کار ندانست ، در انکار ، بماند
و بزرگترین مفسرین قرآن را بزرگترین صوفیان اعصار می داند :


پاورقی :‌


منبع :


جامعه شناسی نظری اسلام : مطالعه گزیده ای از نظریات جامعه شناختی و انسان شناختی متفکرین ، فلاسفه و صوفیان مسلمان / دکتر ح. ا. تنهایی .-- مشهد : نشر سخن گستر ، ۱۳۷۹ / فصل نهم : نظریه حضرت آیت الله العظمی امام خمینی

برچسب‌ها: