سلام

درویشی درويشي سلسله نعمت‌اللهی نعمت‌الهیه نعمه‌الهی نعمه‌اللهیه نعمت اللهی نعمه الهی نعمت اللهي نعمت‌اللهي نعمه‌اللهي نعمت الهیه نعمه اللهیه سلطانعلیشاهی سلطانعليشاهي سلطان علیشاهی سلطان عليشاهي سلطان‌علیشاهی سلطان‌عليشاهي گنابادی گنابادي گنابادیه گناباديه عرفان تصوف صوفی صوفي صوفیه صوفيه عرفا صوفیان صوفيان درویش قطب اقطاب مزار سلطاني سلطانی mysticism sufism shiism sufism shiah sufism islamic sufism nimatullahi order gunabadi

پنجشنبه

معرفی منابع : تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده تالیف جناب سلطانعلیشاه - ۴

موقعی که این تفسیر منتشر شد و صیت فضل مولف آن بیش از پیش زبانزد دانشمندان و بزرگان گردید ، بسیاری از حسد ورزان و مغرضان که او را ملاقات ننموده و به مقامات علمی او پی نبرده بودند اتهاماتی وارد ساخته و بدان وسیله خواستند خللی در مراتب علمی نویسنده وارد آورند ، بلکه بعضی که حسادت و دشمنی آنها زیادتر بود و نتوانستند مقام علمی ایشان را ببینند ، خواستند سرقت علمی و ادبی بدو نسبت دهند و به خیال خود توهین کنند و حتی بر علما هم مشتبه کردند ؛ چنانکه بر مرحوم حاج شیخ محمد باقر گازاری که از علمای بیرجند و از اخباریین بوده ، امر مشتبه شده و کتابی نوشته به نام « اکفاء المکائد و اصلاح المفاسد » که صوفیه و شیخیه و بابیه را رد نموده و این کتاب به چاپ رسیده است . در آن کتاب در صفحه ۵۹ با وضع توهین آمیزی که نسبت به هیچ کس از بزرگان مذاهب مختلفه روا نیست می نویسد : « پس ببین چقدر از کتاب و سنت بی خبر است و از اینجا می توان تصدیق کرد آنچه را که بعض ثقات ذکر کرده اند که تفسیر از خود این صوفی نیست ، بلکه آن را به خط قدیمی دیده و آن را صوفی دیگر مبدعی نوشته ، و این فقیر دست از معارف و علوم تهی ، به اسمش رواج داده و مضامین آن را نفهمیده » بلکه نویسنده این کتاب در نام تفسیر تحریف کرده و « بیان الشقاوه » نامیده ! و تدبر نکرده که این کلام در حقیقت کفر است ؛ زیرا بیان قرآن را به این نام ذکر کرده و اگر کسی از روی تعمق و فهمیده اینطور سخن بگوید ، علما حکم به کفر او می کنند ، ولی البته گوینده در اینجا بدون تدبر و فکر این نام را بر قلم جاری کرده است .
گرچه بعدا نیز نویسنده در اثنای مسافرت ، با فرزند آنجناب مرحوم حاج ملاعلی نورعلیشاه در گناباد و با جناب آقای شیخ محمد حسن صالحعلیشاه ملاقات نموده و چند روزی از نزدیک به احوال ایشان آشنایی پیدا کرده ، در منبر از نوشته های خود اظهار پشیمانی نمود ولی متاسفانه آن کتاب در آن موقع به چاپ رسیده بود ، و چون این کتاب را دشمنان صوفیه در گناباد دیدند به واسطه اینکه از نزدیک به حالات آنجناب آشنایی داشتند ، گفتند : « این شخص ، هم خود را رسوا نمود و هم ما را ، زیرا ما خودمان دیدیم که حاج ملا سلطان جزوات این تفسیر را می نوشت . »



بعض دیگر گفتند که نویسنده موقعی که در اصفهان بوده در یکی از کتابخانه های آنجا نسخه قدیمی پیدا کرده و اول و آخر آن را حذف و به نام خود نموده است ، و موقعی که نگارنده در اصفهان مشغول تحصیل بودم بعضی از طلاب مغرض هم برای اظهار دشمنی این تهمت را انتشار می دادند ، ولی باید گفت : اگر چنین تفسیری در اصفهان بوده چرا در کتب تواریخ و تراجم احوال از آن نامی برده نشده ؟ و چگونه ممکن است دیگران از آن بی اطلاع باشند و یک نفر طلبه غریب آن را پیدا کند ؟! به اضافه آن مرحوم برای تحصیل اصلا به اصفهان نرفته بلکه تحصیلاتش در مشهد و سبزوار و نجف بوده و در اصفهان با کتابخانه ها سر و کار نداشته ؛ زیرا سفری که به اصفهان نمود در تحقیق مذهب و برای ملاقات مرحوم حاج آقا محمد کاظم اصفهانی ملقب به سعادتعلیشاه ، معروف به طاوس العرفا بوده و در دوره توقف خود مجال مطالعه کتب نداشته است ، و شخص با انصاف که از علوم فلسفی و عرفانی و اخبار آگاه باشد و با نظر دقت این کتاب را مطالعه کند پی می برد که آنچه در این باب گفته شده ، افترای محض است .
بعضی از فضلا و اساتید تهران که از ذکر نام ایشان خودداری می شود به طریق تمجید ولی با نظر معنوی قدح به نگارنده گفتند که بسیار خوب تفسیری است چون تمام آن از گفته های حاج ملاهادی و کتب او گرفته شده است ؛ ولی این نیز خلاف حقیقت است ، چه بسیاری از مطالب آن اصلا در هیچ کتابی نوشته نشده و در کتب حاجی هم این قبیل بیان دیده نشده است .
البته اساس این تفسیر ، اخبار ائمه اطهار (ع) و عرفان است لیکن اصطلاحات و مطالب فلسفه و حکمت نیز زیاد دارد که از روش ملاصدرا و حاج ملاهادی پیروی نموده ، ولی بسیاری از تحقیقات و بیشتر تاویلات و بیانات مشکله که در این تفسیر ذکر شده از فکر صائب صاحب آن سرچشمه گرفته ، چنانکه در اول کتاب اشاره نموده که : « بعض اوقات از اشارات کتاب و تلویحات اخبار لطایفی برای من ظاهر می شد که نه در کتابی دیده و نه از کسی شنیده بودم و تصمیم گرفتم که آن لطایف را در صفحات جمع نموده و مانند تفسیر قرار دهم . »‌ (۱) و این کلام اگر از نظر قدح و اعتراض باشد بعینه مثل این است که ما بر حاج ملاهادی ایراد گرفته بگوییم : فلسفه او تماما از روی فلسفه ملاصدرا است ؛ یا آنکه بگوییم : مرحوم شیخ مرتضی انصاری همه مطالب « فرائد الاصول » را از کتاب « فصول و قوانین » و سایر کتب اصولی سابق گرفته ؛ بلکه تمام کتب ، این زمان ها ولو کتب مصنفه باشد ( تا چه رسد به مولفه ) اساس آن بر اخذ از کتب و کلمات بزرگان سلف می باشد ، ویژه کتب دینی که اقتباس از آیات و اخبار است و این ایراد ، کم فکری یا غرض ورزی گوینده را می رساند .
در جلد سوم کتاب « الذریعه الی تصانیف الشیعه » (۲) تالیف شیخ محمد محسن تهرانی مشهور به آقابزرگ ساکن نجف این طور ذکر شده ... [ متن عربی ] . خلاصه معنی آن است که : « تفسیر بیان السعاده در سال ۱۳۱۴ قمری به خرج پیروان ملا سلطانمحمد گنابادی در جلد بزرگی به طبع رسید و آنها معتقدند که این تفسیر تالیف شیخ و پیشوای ایشان است که نام برده شد ، ولی دانشمند معاصر سید حسین قزوینی حایری به من اظهار کرد که این تفسیر از خود ایشان نیست و آنچه در اول کتاب از وجوه اعراب و حروف اوایل سور و ترکیباتی که ذکر کرده تماما در رساله شیخ علی مهائمی کوکنی نوائتی که در ۷۷۶ متولد شده و در ۸۳۵ قمری وفات یافته مذکور است و سید غلامعلی آزاد ، الفاظ آن را در کتاب « سبحه المرجان » ذکر کرده و گفته که مهائم ، بندری است در کوکن از نواحی دکن و نوائت قبیله ای از قریش بودند که در زمان حجاج به هند مسافرت کردند ، سپس گفته که او چندین کتاب دارد و خلاصه آنکه ، آنچه از کتاب مهائمی در این تفسیر ذکر شده به قدری است که نمی توان آن را بر تصادف حمل کرد و از این رو نمی توان یقین کرد که این تفسیر از اوست . »
ولی این کلام هم که به ظاهر خیلی حفظ بی طرفی شده و نویسنده قول خود را با دلیل ذکر کرده خالی از نظر نیست ؛ زیرا :
اولا - تالیفات آنجناب بسیار و منحصر به این تفسیر نیست که با وقوع شبهه در آن ، در کمالات علمی او خللی وارد آید . در زمان تحصیل حکمت در سبزوار حواشی بر « اسفار » نوشته و در سایر علوم نیز از قبیل منطق و غیره آن تالیفاتی نموده و در علم حدیث و عرفان نیز کتبی از قبیل « سعادتنامه » ، « مجمع السعادات » ، « ولایتنامه » ، « بشارت المومنین » ، شرح کلمات باباطاهر به عربی و فارسی و «‌ تنبیه النائمین » تالیف نموده و هر یک از آنها برای معرفی مولف کافی است .
ثانیا - خوب بود (۳) نویسنده محترم که امروز (۴) در زهد و تقوا نسبتا در نجف شهرتی دارند برای اینکه کلام ایشان از غرض دورتر باشد راجع به وضع تحصیلات و کمالات نویسنده از کسانی که موقع تحصیل با ایشان آشنایی داشته و یا در سبزوار با یکدیگر درک خدمت حاج ملاهادی نموده اند ، مانند مرحوم حاج ملاعلی سمنانی و مرحوم حاج میرزا حسین سبزواری یا دانشمندان معروف آن زمان ، مانند مرحوم جلوه و حاج ملاعلی کنی و غیره آنها تحقیقات می نمودند تا بر خودشان نیز رفع شبهه شود ، و شاید کسانی در عتبات عالیات باشند که شاهد ملاقات آنجناب در مراجعت از حج با آیت الله مرحوم حاج میرزا حسن شیرازی بوده و دیده اند که چقدر مورد احترام و تکریم حضرت آیت الله واقع شده ، و چنانکه سابقا ذکر شد در آن بین یکی از علمای گناباد که دشمنی با آنجناب داشت از آیت الله مساله فقهی پرسید ؛ جناب میرزا ساکت مانده و آنجناب جواب مساله را مشروحا بیان نمودند . آن شخص مجددا سوال نمود ؛ میرزا فرمودند : جواب همین است که ایشان گفتند و شما با بودن ایشان در گناباد احتیاجی به سوال از من ندارید .
بلکه فضل و کمالات او بطوری مشهور شده بود که کسانی که دیده بودند ، هرچند دشمن بودند نمی توانستند انکار کنند ، چنانکه گفتیم که دشمنان ایشان در گناباد درباره حاج شیخ محمد باقر گازاری گفتند که این شخص ، خود و ما را رسوا نمود ، چون خود دیدیم که آن تفسیر را می نوشت .
ثالثا - آنکه در بیان ایشان راجع به تاریخ وفات آنجناب نیز اشتباه واقع شده که دلیل است بر اینکه نویسنده محترم کتاب خود مقید به تحقیق کامل نبوده و هرچه را می شنیده بدون دقت و تحقیق در صحت و سقم آن ذکر می کرده حتی خود نیز در جلد چهارم کتاب (۵) ، از « تنبیه النائمین » نام برده و به اشتباهی که در جلد سوم در تاریخ وفات ایشان نموده اعتراف کرده است .
رابعا - به کتاب « طرائق الحقائق » تالیف مرحوم حاجی نایب الصدر شیرازی رجوع کنند که در سال های ۱۳۰۳ و ۱۳۰۴ قمری در گناباد خدمتشان رسیده ، و با آنکه در موقع نوشتن کتاب « طرائق » خود دعوت ارشاد داشته و در حقیقت با آنجناب مخالف بوده ، مع ذلک از تعریف و تمجید خودداری ننموده و تصریح کرده که در حضور من به نوشتن جزوات تفسیر مشغول بودند و تصریح می کند به اینکه وجوه ترکیب را بیشتر از « بیضاوی » و دیگران ذکر کرده اند ، و با آنکه کلام صاحب « طرائق » در این باب مفصل است مع ذلک برای اینکه رفع شبهه شود عین عبارت را ذکر می کنیم و آن این است :
« راقم ، به قرب ده ماه در مدرسه بیدخت متوقف بود و از فیض حضورش مستفید می گردید و انسی با حضرتش داشت و « اصول کافی » را تا کتاب « مولد النبی » از خدمتش استماع نمود و در آن اوقات به تالیف آن تفسیر اشتغال داشت و گاهی جزوه ها را به نظر حقیر می رسانید . روزی در ترکیب : « الم ذلک الکتاب لا ریب فیه » (۶) وجوهات محتمله را از تفسیر قاضی بیضاوی نقل نمود . گفتم : حاشیه بر آن تفسیر از بعض محققین همراه است و تا آیه : « سیقول السفهاء »‌ (۷) بیش ننوشته و وجوه محتمله را به دویست و چهار هزار و نهصد و شصت وجه بیان نموده و می گوید : اگر احتمالات « الذین یومنون بالغیب » (۸) ضمیمه آن وجوه نمایند بیست لک (۹) و چهل و نه هزار و نهصد وجه می شود ، و در احوال اعیان معاصرین شیخ صالح بربری (۱۰) به عین عبارت محشی ذکر شد ، تکرار در این موقع لزومی ندارد . و چون جناب حاج ملاسلطانعلی این کلمات را شنید و عبارت مشحی را دید کتاب را از بنده گرفت پس از چندی با جزوه های خود فرستاد ملاحظه شد در ضرب وجوه ، الحق رنجی برده و چندین هزار افزوده و عبارت آخر که حاصل ضرب است ، این است : ... [ متن عربی – ترجمه : ] « عدد ۱۱۴۸۴۲۰۵۷۰۷۲۴۰ به دست می آید . وجوه یاد شده از مواردی است که شایع و معروف بوده ، حالت های کمیاب و شاذ و نادر و دشوار در آن نیامده است . و ما وجوه ضعیفی را که یا به حسب معنی ضعیف است یا پیچیدگی و دشواری لفظ دارد یا موجب اشتباهی در معنی می شود ، ترک نموده ایم ، بعضی از کسانی که متعرض وجوه اعراب شده اند بیشتر وجوه شاذ و نادر را ذکر کرده ، و بیشتر این وجوه قوی و شایع را ترک نموده اند ، و آن وجوه قوی بسیار است که ما نیز آن را ترک کردیم . بدیهی است آنچه را ترک کرده و نگفته ایم ، خود بسیار می باشد و نیز وجوهی که در آن احتمال آمیختگی تکرار می رفت مانند اینکه حال ها مترادف و متداخل باشند نیاورده ایم . » (۱۱) » (۱۲)
پس معلوم می شود که بسیاری از این وجوه قبلا نیز از طرف مفسرین ذکر شده و این امر نقص نیست بلکه افزودن آنجناب بر آن وجوه ، کمال علمی او را می رساند و وجوه حاصله را یازده بیلیون و چهارصد و هشتاد و چهار میلیارد و دویست و پنج میلیون و هفتصد و هفتاد هزار و دویست و چهل ذکر کرده است .
و معلوم می شود مولف « الذریعه » احاطه کامل بر کتب تفسیر نداشته و از حواشی که بر تفسیر « بیضاوی » نوشته شده و صاحب « طرائق » نقل کرده آگاهی نداشته و فضل و کمال صاحب « طرائق » نیز مورد شک نیست ، مخصوصا در موقع نوشتن « طرائق » در تهران چندین کتابخانه بزرگ مختلف از بزرگان در دسترس او بوده و اگر این وجوه ترکیب بعینها در کتاب دیگری یافت می شد اشاره می نمود و بلکه می نویسد که آنجناب در ترکیب چند جمله اول سوره بقره به قدری وجوه مختلف متعرض شده که هیچ کس از آنها ذکری نکرده است .
خامسا (۱۳) - خوب بود نویسنده محترم برای اینکه بطور کامل جنبه بی طرفی را که برای مورخ لازم است حفظ کنند که دیگران گفته های ایشان را حمل بر غرض ننمایند و نزد وجدان خود سرشکسته و مورد ملامت نباشد ، به نقل قول اکتفا ننموده و تحقیق خود را در این باب کامل تر می کردند و کتب نامبرده را اگر در عراق و ایران نیست از هندوستان می خواستند یا از ناقل که آن را دیده ، می گرفتند و مطالعه می نمودند و تمام نکات و جزئیات آن را با یکدیگر تطبیق می کردند ، بلکه در موارد لزوم عین عبارت هر دو کتاب را در کتاب خود نقل می کردند تا کسی گمان غرض در حق ایشان نبرد و از شبهه مبری باشد ولی بیان کنونی ایشان نزد اشخاص دقیق متعمق خالی از غرض به نظر نمی رسد .
سادسا - بر فرض که از آن کتاب هم قدری گرفته شده باشد موجب قدح نمی شود ؛ زیرا همانطور که گفتیم لازمه تالیف این نیست که تمام مطالب آن ، اثر ابداعی فکر خود مولف باشد و طرز ترتیب این تفسیر منحصر به فرد است و بر فرض که وجوه ترکیب در کتاب دیگری یافت شود ، چنانکه گفتیم که صاحب « طرائق » از حواشی « بیضاوی » نقل کرده یا بعض مطالب عرفانی آن در جای دیگری موجود باشد مخل نیست ، چنانکه بسیاری از مطالب فلسفی آن از کتب فلسفه است ؛ و هر تالیفی همین طور است ولی در عین حال نکات و دقایقی در همان مطالب موجود است که از ابتکارات خود نویسنده می باشد ، مانند تصحیح و توضیح جن از نظر فلسفی که قبلا نیز مثال زدیم و تشبیه آن به شعاع منعکس از بلوره ( ذره بین ) و امثال اینها که در سایر کتب ذکر نشده ، و از جمله در بعض آیات که تفاسیر مختلفه برای آنها شده و اخبار مختلف رسیده درصدد جرح هیچ یک از آنها برنیامده بلکه بین اقوال مختلفه جمع نموده و وجه مشترکی که بر همه آن موارد صادق می آید و مطالب دیگری هم از آنها مفهوم می شود گرفته ، و آن را هم از اخبار در این باب استفاده نموده است و این قبیل نکات است که بر مراتب علمی مولف دلالت می کند ولی شخص مغرض بدان پی نمی برد و اگر پی برد کتمان می کند .


پاورقی :




منبع :

نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم / تالیف سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه .-- تهران : حقیقت ، ۱۳۸۵ / صص ۲۳۲ - ۲۴۰


برچسب‌ها: